خاطره پزشکی- چاقو در چشم بیمار !!
نوشته :دکتر رحمت سخنی از مرکزآموزشی درمانی امام خمینی (ره)
تنظبم :سیمن گله بان – فریده گل افشان
بعد از ظهر ساکت در اورژانس پشت استیشن پذیرش با بچه ها گل می گفتیم و گل می شنیدیم ، مشغول نوشتن شرح و حال یک بیمار در پرونده اش بودم که فردی سلام داد بدون آنکه سرم را بلند کنم جواب سلام اش را دادم ، با ملایمت پرسید: ببخشید من آمده ام چشم پزشک، کجا می توانم دکتر را ببینم؟ گفتم : چشم پزشک نداریم شما باید فردا به درمانگاه تخصصی بروید یک لحظه سرم را بلند کردم دهانم از تعجب بازمانده،یک آقایی که قمه ضامن دار تا دسته داخل چشم اش فرو رفته بود را دیدم که نه فریاد می کشید ونه از مشکلش شاکی بود .بعد از چند لحظه مکث پرسیدم که چه اتفاقی افتاده و از کی این چاقو داخل چشم تان است ؟ بلند شدم به پرستار تریاژ و بقیه پرستاران گفتم که او را به یکی از تخت ها هدایت کنند وبه انترن آنکا ل چشم گزارش دهند در این منگی و گیجی یک دفعه در اورژانس با شدت باز شد و فردی سراسیمه و فریاد کنان که با فحش و لعن ونفرین به پزشکان و پرستاران همراه بود ، وارد اورژانس شد.فـــکر کردم که مریض جدیدی است یا تصادفی آورده یا بیمارش مرده است ، امـّا بعداً دیدم که همراه همان مرد چاقو در چشم می باشد که به روی تخت خوابیده و به سوالات پرستار تریاژ به آرامی جواب می داد !! همراه خود را به زمین می زد که چرا به بیمار من نمی رسید.آنقدر داد می کشید که مجبور شدیم به او یک آرام بخش بزنیم جالب اینکه بیمار چاقو در چشم در آرام کردن همراهش کمک می کرد !!؟ نهایتاً بیمار بستری و عمل شد بدون آنکه از دردش شاکی باشد .