سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آن که گفتن ندانم واگذارد ، به هلاکتجاى خود پاى درآرد . [نهج البلاغه]
دکتر رحمت سخنی - خاطرات و تاریخ پزشکی Dr.Rahmat Sokhani
 RSS |صفحه اصلی سایت |ارتباط با من| درباره من|پانل اصلی سایت
: جستجو
اوقات شرعی
شنبه 103/2/8

» درباره من
دکتر رحمت سخنی - خاطرات و تاریخ پزشکی Dr.Rahmat Sokhani
مدیر وبلاگ : دکتر رحمت سخنی[108]
نویسندگان وبلاگ :
دکتر سعید اعلم رضائیه (@)[0]



» پیوندهای روزانه
سایت پزشکی فوق تخصصی دکتر رحمت سخنی [471]
سایت پزشکی تخصصی دکتر رحمت سخنی [243]
خاطرات پزشکی و امدادگری [549]
خاطرات پزشکی کشور نیوزیلند [426]
خط خطهای دیجیتال دکتر کوچولو [284]
دکتر ریحان [279]
دکتر سینوهه [306]
حال و هوای دل یک پزشک [622]
حرفهای یک دل ..... [261]
یک دانشجوی پزشکی [657]
خاطرات پزشک ترک اعتیاد [451]
مدلاگ [81]
خاطرات روزهای طبابت [685]
خاطرات پزشکی [522]
پایگاه اطلاع رسانی پزشکان ایران [200]
[آرشیو(15)]

» عضویت خاص و عادی
 





Powered by WebGozar


» فهرست موضوعی یادداشت ها
پزشکان مشهور آذربایجان[3] . مشاهیر آذربایجان[2] . مشهی آذربایجان . معرفی 150 پزشک . آذربایجانی بیاد ماندنی در پزشکی . افتخار همیشگی آذربایجان . انتقال خون . ایرانی خاطره نویس . بیمارحاضر . بیمارغایب . پدر جراحی نوین ایران . پدر واکسن تب برفکی . پدرژنتیک پزشکی . پرفسور یحیی عدل . پروفسور داریوش فرهود . پزشک خاطره نویس . پزشکی باستان ایران . تاریخچه . تاریخچه بهداشت صنعتی دنیا . تاریخچه بیماری ایدز . تاریخچه بیماری جذام . تاریخچه بیماری سل . تاریخچه پزشکی . تاریخچه پزشکی ایران باستان(2) . تاریخچه دیابت . حکیم فردوسی . داستان اشک . دکتر الکساندرفلمینگ . دکتر محمد علی مولوی . دکتر مهدی آمیغی . دکترجواد غفورزاده . دکتر بابک زمانی متخصص بیماریهای اعصاب و روان . روانشناسان مشهورجهان . روزپزشک ویک دنیاتحقیر ........ . زندگینامه پزشک مشهور آذربایجانی . زندگینامه جراح مشهور آذربایجانی . کشف پنی سیلین .
» آرشیو مطالب
آرشیومطالب پیشین
اردیبهشت 1387
خرداد 1387
تیر 1387
مهر 1387
آبان 88
شهریور 88
مرداد 88
اسفند 87
آذر 87
دی 89

» لوگوی سایت


» لینک دوستان
اندیشه نگار
نوشتار
خانه ی خانواده
لحظه های آبی( دلسروده های فضل ا... قاسمی)
زمزمه نسیم
دلنوشته های قاصدک
دلنوشته ها
عارفانه های یک دوست
رضا صفری
گلبانگ سربلندی
بلوچستان
رایحه ی انتظار
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
عارفانه
اسپایکا
بشنو از دل
بهارانه
دزدانِ سرِ گردنه
کلکسیون بهترین تمبرهای جهان
اشپزی کد بانو
داروساز
دختران حوا
اسیرعشق
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
ستارگان دوکوهه
طب ورزشی دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب سالمندان دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
پیمان دانلود
ورزشهای رزمی
عــــشقـــــولـــــک
جراح دیوانه
دکتر گمشده
خاطرات پرستاری
خاطرات یک داروساز
خاطرات یک دندانپزشک
Deja vu (خاطرات پزشکی )
خاطرات پزشکی یک خانم دکتر(خاطرات یک لیلا)
مرکز اطلاع رسانی اذربایجانیهای مقیم خارج کشور
خاطرات جبهه
پزشک دهکده
بخش زنان و رزیدنت های زنان
گل یخ (خاطرات پزشکی)
سایت دکتر سعید اعلم رضائیه
دکتر مارمولک
خاطرات دوران اسارت
دکتر بابک زمانی
طب نظامی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
پزشکی عمومی دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
سایت روانشناسی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب مذهبی دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
شمس الظلام
وبلاگ شخصی من ( رضا )
عاشقتم
سماتکــــــــه
Missing
Famoonevis
طب سنتی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
سایت دندانپزشکی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
سایت دارو سازی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
پزشکی فوق تخصصی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
پزشکی تخصصی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب پزشکی قانونی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب هسته ای دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
سایت گوناگون دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب اورژانس دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
من.تو.خدا
آوای روستا
زنبورعسل
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
جوان امروزی
03955809074 سید مهدی ملک الهدی
رضوانه
قائم صنعت سپاهان
Taekvondo@
شهریار کوچه ها
سخن آشنا

» لوگوی لینک دوستان























» طراح قالب » میربهزادمیراسمعیلیان

» نظر سنجی

دانلود آهنگ جدید
»» اعتقاد بیمارآدنوکارسینوم روده

اعتقاد بیمارآدنوکارسینوم روده - خاطره پزشکی

نوشته :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) اورمیه

ویرایش و تنظیم :سیمین گله بان و فریده گل افشان از اورمیه

غم در چهره اش کاملاً نمایان بوده و لباس سیاه دلالت بر مصیبتی بوده که براو به تازگی وارد شده است . بیمار بعد از چند لحظه مکث شروع به گفتن علائم بیماری اش کرد و گفت: مدتی است که در مدفوع خود خون می بیند که این مشکل را مادرش هم یک سال پیش داشته و منجربه مرگ اش شده است، می ترسم که عاقبت من هم مثل او شود.بیمار به فکر رفت و در ادامه گفت : چکار باید بکنم؟ اضطراب وهراس از وجود بیماری همچون بیماری مادر که ظاهراًسرطان روده بود کاملاً از سر و روی وی نمایان بود .در معاینه با لینی  وفیزیکی وکنترل علائم حیاتی مورد خاصی نیافتم . همینکه گفتم باید آزمایش شود بیشترمضطرب شد. آزمایش را نوشتم چون درمانگاه یک کم شلوغ بود ،متوجه رفتن بیمار نشدم . چند روز بعد که جواب آزمایش را آورد که دلالت بر خون در مدفوع می نمود. بیمار ناراحتی و افسردگی خود را نمی توانست پنهان کند . بیمار را همزمان به جراح  عمومی ومتخصص داخلی معرفی نمودم .بعد از مدتی بیمار با جواب آزمایش دوباره آمد .آزمایش جواب بیوپسی از روده بود که گزارش آدنوکارسینوم روده را داده بودند. تا جواب را به بیمار گفتم کم مانده بود که بیمار غش کند .از آن روز به بعد روزی نبود که بیمار به درمانگاه نیاید . روز به روز افسردتر می شد ،از طرفی از اینکه بیماریش را تشخیص  داده بودم ارادت خاصی نسبت به من پیدا کرده بود و به حرف هیچ دکتر یا پرستاری گوش نمی کرد وبرای حتی آب خوردن نیز از من اجازه می خواست که این موضوع یک مقدار درد سر نیز برای من به خاطر مراجعات فراوان او ایجاد نموده بود . سعی کردم از این فرصت به دست آمده استفاده کرده و به بیمار کمک کنم .نام بیمار شهریار بود به او گفتم : تو چقدر به من اعتقاد داری ؟ جواب داد خیلی زیاد، گفتم :خب پس هر بگم باید انجام دهی.حالا اگر تو را جهت بیماری ات به جایی بفرستم قبول می کنی ؟ گفت : بله ولی به شرط آنکه نباید مرا پیش پزشکانی که مادرم به آنها رجوع کرده بود بفرستی ،چون از آنها خوشم نمی آید !! .مجبور شدم لیست تمامی جاهایی که رفته یا پزشکانی که مادرش را ویزیت کرده در آورده و با احتیاط کامل او را به آن ها  ارجاع  ندهم . از بین پزشکان یک پزشک مجرب را انتخاب وبعد از تماس و نامه نگاری بیمار را باکمک یکی از دوستان متخصص جراحی عمومی با یک عمل بسیار مشکل جراحی شکم قسمتی از  کولون (روده بزرگ )  بیمارکه دارای سرطان بود برداشته شد و بعد از چند روز بستری در بیمارستان وی مرخص گردید . با تمام این وجود ، بیمار از اینکه این اقدامات در مورد مادرش جواب نداده هراسی وحشتناک داشت ، که نکنه این اقدامات در او نیز اثری نداشته باشد. خدا، خدا می کردم آخر داستان خوب تمام شود . بعد از مدتی بیمار دوباره آزمایش داد و اثری از کانسر در بیوپسی و آزمایشات یافت نشد .جالب اینکه تا مدتها نتوانستم به بیمار بفهمانم که مشکل خاصی ندارد،اوروز به روز لاغرتر وافسرده ترشده ،تااینکه مجبور شدم با مشاوره های روان درمانی و مطالعه فراوان ،  بیمار را دوباره راغب به خوردن غذا و توجه به زن وبچه ها  وخانواده اش بکنم . شش ماه طول کشید تا بیمار قبول کند عمل جراحی او موفقیت آمیزبوده و جای نگرانی ندارد البته مسئله به این آسانی نیز تمام نشد بیمار در اصل به خاطر کارگر بودن بنیه مالی خوبی نداشت و به دلیل استرس قبل و بعد بیماری و عمل جراحی چندین ماه کار نکرده و وضع مالیش بدتر نیز شد و ما مجبور شدیم هزینه درمان و خانواده اش را با کمک خیرین روستا و کمیته امداد امام خمینی (ره) تامین بکنیم . طولی نکشید که بیمار به روال عادی زندگی اش برگشت و هنوز هم از بیماران و دوستان ثابت اینجانب می باشد . آنچه از این خاطره پزشکی بدست میاید لزوم وجود  یک تیم روانشناسی مجرب  درراهنمائی و توجیه و کمک به بیمارانی با بیماریهای سخت و مزمن قبل از اعمال سنگین و خطرناک جراحی خود نمایان میسازد که متاسفانه در کشور ما فعلا چنین چیزی وجود نداشته و جایگاه روانپزشکان و روانشناسان خالی دیده میشود که ضرورت دارد وزارت بهداشت و درمان کشور در این زمینه مهم طرحی عملی به نفع بیماران دردمند ارائه و از آلام آنها بکاهند.

http://www.rs272.parsiblog.com/



ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( دوشنبه 86/9/12 :: ساعت 6:57 عصر )
»» خاطره دیازپام وریدی وبیمار سمج

خاطره پزشکی- دیازپام وریدی وبیمار سمج

نوشته :دکتر رحمت سخنی از اورمیه

تنظیم :فریده گل افشان از اورمیه

در یکی ازروستاها در درمانگاهی پزشک بودم ،روزی یک بیمار آقای حدود 50 ساله به خاطر درد اندام به من مراجعه کرد.و بعد از معاینه او مقداری دارو نوشتم وبیمار رفت.بیمار روزهای بعد چندین بار مراجعه کرده مجبور شدم وی را به آزمایشات و گرافی های مختلفی ارجاع بدهم،متأسفانه بیمار به خاطرعدم خوب شدن و علاقه به نوع روش معانیه ام، ول کن معامله نبود به طوری که هر روز قبل باز شدن درمانگاه، جلوی در درمانگاه حاضر می شد.اکثر کادر برایشان سوژه خوبی پیدا شده بود تا سر به سر من بگذارند. تا اینکه روزی مجبور شدم به بیمار دیازپام تجویز کنم.معاون من یک کارشناس بیماریها بود که سالها در جبهه وجنگ فولاد آب دیده شده ،نترس وپرهیکل بود.آن روز به بهیارمان به خاطر وجود بیمار زیاد کمک می کرد وتزریق این بیمار سمج را نیزاوانجام داد. ظهر هنگامی که می خواستیم درمانگاه را تعطیل کنیم سرایدار درمانگاه آمد گفت آقای دکتر اون بیمارکه در اتاق تحت نظر خوابیده را مرخص نمی کنید ؟ گفتم کدام بیمار ؟! مگر بیماری تحت نظر است؟! گفت : آره بابا همان  بیمار که همه را کلافه کرده اونه،سریع رفتیم اتاق تحت نظر، دیدیم بله خروپف اون بیمار سمج به آسمان می رود واز صبح به خانه اش نرفته است. ماندیم که چه بکنیم وقت اداری تمام شده بوداین هم خوابیده است. از معاون پرسیدم این چرا این شکلی شده ؟ گفت: من فقط یک دیازپام وریدی زدم که این گونه شد.گفتم مگر وریدی زدی ؟ آخه من نگفتم عضلانی بزن الان خر بیارو باقلای بار کن. حالابا بیمارخوابیده چه باید بکنیم؟ به کمک سرایدارآدرس خانه اش را پیدا کرده وفردی را جهت بردنش به خبر کردیم.دیگر حساب دستمان آمد که فردا روز دیگری خواهد بود و مطمئن بودیم که فردا بیمار باتوپ وتشر خواهد آمد .فردا آن روز دیدیم بله آقا صبح اول وقت دم در درمانگاه است بچه ها گفتند دکتر گاومان زائید،الان که یک بیل به سر هرکداممان بزند.ولی با کمال تعجب بیمار با خودش رویی جلو آمد و پرید دستم را بوسید و گفت آقای دکتر متشکرم واقعاً معجزه کردیدآمده ام از شما ودوستان تشکر کن،چند جعبه سیب برایتان آوردم ،ما که شاخ در آورده بودیم .با احتیاط یکی از همکاران پرسید ببخشید مشکلی پیش آمده ؟ بیمار گفت :نخیر اتفاقا مشکلی که سالها داشتم با آن آمپول معجزه آسایتان به کلی رفع شده دیگر دست و پاهام درد نمیکند از آن روز به بعد درمانگاه ما شد مرکز پیرزنها و پیرمردانی که دهها سال دچار دردهای مختلف عضلانی و استخوانی داشتند ولی با درمانی خوب نشده بودند !! و ما از یک چاه در آمده و در یک چاه دیگری افتادیم و حداقل خوبی آن دیازپام وریدی آن بود که از شر آن بیمارسمج رهائی یافتیم ودر عرض دو سالی که در آن روستا بودم هر ماه چندین قوطی سیب و انگور از باغ و باغچه آن بیمار دیازپام وریدی تمامی کارکنان درمانگاه و خانه های بهداشت نصیبمان گردید .      

http://www.rs272.com/

http://www.rs272.parsiblog.com/



ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( پنج شنبه 86/9/8 :: ساعت 7:20 عصر )
»» گردو بازی کادر پرستاری با بیماران

گردو بازی کادر پرستاری با بیماران - خاطره پزشکی

تهیه وتنظیم:دکتر رحمت سخنی از اورمیه

یادمه قبل از پزشک شدن،در دوران دبیرستان تحت عنوان نیروی داوطلب جوانان هلال احمر در بیمارستان شهید بهشتی ارومیه در زمان های تعطیل و تابستان پرستاری می کردم (به خاطر جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و کمبود شدید کادر پرستاری)،آن روز ها کادر پرستاری وبیماران واقعاً تحت شدید ترین فشارها بودند که خود ناشی از کمبود پرستار،پزشک،حتی پزشک عمومی ،تخت بیمارستانی ونبود انواع تخصص بود.البته مثل امروزها وفور کادر پرستاری لیسانس نبود در کل بیمارستان چند کادر پرستارفوق دیپلم وجود داشت که آنها هم مسئول دفتر پرستاری بودند.به همین دلیل به افرادی مثل من که کارآموز هلال احمر بودند در تیم پرستاری استفاده می نمودند.از فعالیت های روزانه یادداشت برداری می کردم در بخش داخلی احساس عجیبی داشتم تلفات بخش ما نسبت به بخش های دیگر زیاد تر بود و به تبع آن احساس مرگ در بیماران بیشتر احساس می شد.افسردگی و هراس از آینده در چهره اکثر بیماران داخلی به وضوح قابل لمس بود. همیشه دنبال راهی بودم که نوعی این بیماران را شاد نمایم،ولی به نتیجه نمی رسیدم ،مشورت با دیگر همکاران نیز کمک خاصی در این رابطه به من ننمود. تا اینکه در شب چله که مقداری بادام و گردو نشکسته خریده بودیم فکری به خاطرم رسید چند تا از بیمارانی که مدتها در بخش بستری بودند و با آنها  رابطه دوستی برقرارکرده بودم،جمع کرده و به آنها گفتم هربیماری ای دارید فراموش کرده امروز بیایید با هم شادی کنیم .گفتند مارا گرفتی برو بابا کجای بیمارستان را دیده ای که بوی شادی بدهد ولمان کن برو شب چله ات را بگذران. گفتم بیایید با هم گردو بازی کنیم نمی دانم چطور شد یکی از آنها قبول کرد که بازی کنیم .چون یک سالن دراز در بخش داشتیم دو نفری تعدادی گردو در زمین چیدیم وشروع به بازی نمودیم .از سروصدای ما دیگر بیماران به جمع ما پیوستند ،بطوریکه بعد از مدتی اکثر بیماران بخش در گردو بازی شرکت کردندآن هم با عشق وولع خاصی تا ساعت 3 بامداد. تعدادی از کادر پرستاری آقا نیز در جمع ما حاضر بودند. شادی ،نشاط وخنده در همه موج می زد همه ازیاد برده بودند که در بیمارستان بوده چه بیماری ای دارند.چند بار این موضوع در شب های بعدی تکرار شد .تعدادی از بیماران احساس سلامتی مکردند و حتی با رضایت شخصی مرخص شدند ودیگر به بیمارستان برنگشتند .آن شب ها، شب های به یاد ماندنی بود که مرا در تصمیم گیری برای پزشک شدن در آینده بسیار کمک نمود وبه این اعتقاد رسیدم  که درمان بیماران فقط از طریق دارو های شیمیایی نیست بلکه روان بیماران نیز همزمان با جسمشان باید درمان شود که متاًسفانه هم اکنون  در بیمارستانهای ما رخ نمی دهد.

http://www.rs272.parsiblog.com/



ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( چهارشنبه 86/9/7 :: ساعت 4:37 عصر )
»» قویترین پزشک زن دنیا

قویترین رئیس جمهورو پزشک  زن کسی نیست جز خانم دکتر میشله باشلت که فعلا نظیری ندارد.

رئیس جمهور فعلی شیلی ،اولین زنی است که در طول تاریخ شیلی،این مقام را از آن خود کرده.او که یک سوسیالیست میانه رواست،در انتخابات ریاست جمهوری 2006 شیلی دربرابر حیرت عمومی درسراسر جهان ،رأی آورد ودر دربرنامه های مبارزاتی اش قول داد که سیاست بازار آزاد شیلی راادامه دهد اما در مقابل ،امتیازات اجتماعی را نیز افزایش دهد.باشلت،جراح وهمه گیر شناس است ودرزمینه استراتژی نظامی هم تحصیل کرده.او در زمان ریاست جمهوری ریکاردو لاگوس،وزیر بهداشت ووزیر دفاع بود.باشلت طلاق گرفته و3فرزند دارد.او به زبان های اسپانیایی،انگلیسی،آلمانی ،پرتغالی وفرانسه حرف می زند.درسال2006،مجله فوربس او را در رده هفدهم 100 زن قدرتمند جهان قرار داد.باشلت درسانتیا گو به دنیا آمده ودر دوران کودکی همراه خانواده وپدرنظامی اش تقریباً در سراسر شیلی زندگی کرده است .در سال 1962 به دنبال یک مأ موریت نظامی ،به همراه خانواده اش به ایالات متحده آمریکا  رفت در آنجا بود که زبان انگلیسی را خیلی خوب یاد گرفت.در بازگشت به شیلی،او در دبیرستان یک رهبر واقعی بود ؛در تیم  والیبال  حضور داشت ،گروه موزیک راه انداخت ومسؤول کلا سشان بود. در سال 1970پس از به دست آوردن بالاترین نمرات آزمون ورودی ،وارد دانشکده پزشکی دانشگاه شیلی شد. باشلت در ابتدا می خواست  جامعه شناسی یا اقتصاد بخواند اما پدرش از او تقاضا کرد که پزشکی بخواند.او نیز پزشکی را انتخاب کرد چون بنا به گفته خودش :«پزشکی راهی استوار برای کمک کردن به مردم است تا با درد کنار بیایند.»



ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( دوشنبه 86/8/28 :: ساعت 5:36 عصر )
»» دکترچه گوارا و آمریکا

دکترچه گوارا و آمریکا

تهیه وتنظیم:فریده گل افشان از اورمیه

ارنستو گوارا دلا سرنا در سال 1928 متولد شد.او که بیشتر به چه گوارا معروف است در آرژانتین به دنیا آمد. می گویند تصویر چه گوارا عکسی است که به بیشترین تعداد در جهان ،منتشر و استفاده شده است.او یک انقلابی مارکسیست و رهبر چریک های کوبا بود. چه گوارای جوان که  درس پزشکی   می خواند ؛در سراسر آمریکای جنوبی به سفر پرداخت و همین سفرها او را باوضعیت اسفناک مردم آشنا کرد .تجارت ومشاهدات چه گوارا،او را به این نتیجه رساند که نابرابری های اقتصادی و اجتماعی تنها از طریق یک انقلاب پایان خواهد یافت .در سال 1956 او به جنبش انقلابی 26 جولای فیدل کاسترو پیوست که در نهایت، قدر ت را از دیکتاتور کوبا  در سال 1959 گرفت وکاسترو به قدر ت رساند .در ماه های پس از موفقیت  انقلاب ،او دادستان عالی بود و بر دادگاه ها و اعدام صد ها نفر از متهمان رژیم گذشته نظارت داشت . او پس از خدمت در پست های مختلف انقلابی و نوشتن چندین کتاب و مقاله درباره پیکار چریکی ، کوبا را در سال 1965 ترک کرد . چه گوارا قصد داشت انقلاب دیگری را در بولیوی شکل دهد اما پیش از آن ،او در یک عملیات نظامی که توسط سیا و نیروهای ویژه ارتش آمریکا  ترتیب داده شد ه بود ،در بولیوی دستگیر شد  و توسط ارتش بولیوی در سال 1967 کشته شد . پس از مرگ چه گوارا ،او به سمبل  جنبش های انقلابی سوسیالیستی تبدیل شد . اما پیش از آن ،او به عنوان مظهر فرهنگ مردمی  مدرن در جهان شناخته شد .عکس معروفی که آلبرتو کوردا ازاو گرفته بود ؛در سراسر جهان منتشر شد و وی این بار  روی تی شرت ها و پوسترها ظاهر شد . چنین محبوبیتی باعث شد که کالج هنر مریلند،این عکس را مشهورترین عکس جهان و نماد  قرن بیستم بداند. وی در نوجوانی با وجود بیماری آسمی که همیشه گریبانگیرش بود ؛ورزشکار خوبی بود . او راگبی بازی می کرد و به خاطر بازی خشنش به او لقب «خشمگین»داده بودند .چه گوارا بعداً از پدرش شطرنج یاد گرفت و در 12 سالگی در مسابقات محلی شرکت کرد . کمی بعد عاشق شعر و مخصوصاً شعر های پابلو نرودا شد .همچون دیگر آمریکای لاتینی هایی که مثل او از طبقه بالا بودند ؛او زیاد کتاب می خواند . در فلسفه به برتراند راسل علاقه داشت ومقالات فروید را نیز می خواند . در سال های پایان نوجوانی اش به عکاسی هم علاقمند شدو عکس های زیادی از مردم ومناظر گرفت .در جریان سفرهای طولانی اش از اماکن تاریخی هم زیاد عکاسی  کرد .در سال 1948 به دانشگاه بوینس آیرس رفت تا پزشکی بخواند . در سال 1951 دوست قدیمی اش آلبرتو گرانادو که یک بیوشیمیست بود ،پیشنهاد داد که یک سال مرخصی تحصیلی بگیرند و به سفری دور آمریکای جنوبی بروند ؛سفری که با یک موتور سیکلت شروع شد واو  نیز خاطرات آن سفر را با عنوان «خاطرات موتورسیکلت»منتشر کرد ؛عنوانی که در سال 2004 نام فیلمی درباره چه گوارا شد.در جریان سفرهای موتور سیکلت ،او شاهد فقر و بدبختی مردم آمریکای لاتین بود در همین سفرها بود که تصمیمش را گرفت ،وقتی به آرژانتین برگشت به سرعت تحصیلات پزشکی اش را  تمام کرد ،در 1953 مدرکش را گرفت و در پایان به یک سیاستمدار مبارز تبدیل شد.



ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( دوشنبه 86/8/28 :: ساعت 3:47 عصر )
»» طلاق وشوک پنی سیلین

طلاق وشوک پنی سیلین - خاطره پزشکی

نوشته :دکتر رحمت سخنی

پزشکی رشته ای جذاب،متنوع،پرطرفدار، بسیار سخت و پر مسئولیت میباشد..بی شک به طبع تنوع کاری و ارتباط با سلامتی مردم دارای مسئولیت خطیر  همراه با عوارض کاری فراوانی میباشد که تعدادی از این عوارض ناشی از دارو است.چه بسا قرصی که نجات بخش تعداد زیادی از انسانهاست در افراد دیگری عوارض مرگباری نشان دهد.به طور مثال قرص آسپرین زمانی بهترین ضد درد و پیشگیری کننده سکته قلبی و حتی سکته مغزی به شمار می رفت،در حالی که امروزه  به خاطر عوارض گوارشی آن در بیماریهای اسکلتی و عضلانی کمتر به کار می رود.هم چنین میتوان به آمپول پنی سیلین اشاره کرد که توسط پزشک گرانقدر«الکساندر فلمینگــ»کشف و طی دو جنگ جهانی باعث نجات میلیونها نفر از سربازان و مردم عادی در اکثر کشورهای در حال جنگ شد.مصرف بی رویه این دارو درسالیان بعد علاوه بر مقاومت دارویی نسبت به پنی سیلین موضوع دیگری را نمایان ساخت.چیزی که امروزه به نام شوک پنی سیلین معروف است اگر سریع تشخیص درمان اورژانسی نشود اکثراً منجر به مرگ بیمار می شود.از درمانهای شایع شوک پنی سیلین به رگ گیری،سرم تراپی،استفاده از آمپول آدرنالین،کورتون،کلرفنیرامین و...می توان اشاره کرد.حال  بخوانید خاطره ای در مورد شوک پنی سیلین:همسر یکی از مسئولین داروخانه ای از بیمارستانهای ارومیه به شدت دچار سرما خوردگی و آنفلوانزا می شود که هیچ دارویی در او اثر نمی کند.شوهرش مثل روال قبل که همسرش در اثر  سرماخوردگی خوب نمی شد،تصمیم به تزریق آمپول پنی سیلین «پنادور»می نماید.هر چند سن نامبرده حداقل چهل و پنج سال بوده وقبلاً هم پنی سیلین تزریق نموده بود ولی آن روز به محض تزریق پنی سیلین فشار خونش کاهش یافته،بدنش سرد و دچار عرق ریزش و افزایش شدت ضربان قلب،دچار سیانوز و کاهش هوشیاری می شود.همسر بیمار چون فرد با تجربه ای بوده ،زود متوجه به شوک رفتن بیمار در اثر تزریق پنی سیلین می شود.بعد از رگ گیری و زدن آدرنالین زیر جلدی و دگزامتازون و کلرفنیرامین و سرم تراپی،بیمار را به اولین اورژانس می رساند،ولی حال بیمار بهتر نشده و تا یک ماه در کما باقی می ماند.پس از یک ماه بستری در آی.سی.یو بیمار به هوش می آید و تقاضای طلاق می کند.بعد از پا در میانی و توضیح تعداد زیادی از پزشکان و پرستاران بالاخره راضی به ادامه زندگی با شوهرش می شود و هنوزم که هنوزه فکر می کند این کار یعنی شوک پنی سیلین از روی عمد توسط شوهر بیچاره اش انجام گرفته است.



ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( شنبه 86/8/26 :: ساعت 1:33 صبح )
»» ماهاتیر محمد پزشک مالزی

ماهاتیر محمد پزشک مالزی

تهیه و تنظیم :سیمین گله بان

ماهاتیر محمد برای  جهان اسلام نام آشنایی است.او نخست وزیر اسبق مالزی است که در سال 1925 متولد شد و در فاصله سالهای1981 تا 2003 بر مسند قدرت بود و تلاشهای بسیاری برای مدرنیزاسیون مالزی انجام داد.اما انتقاداتی نیز به او وارد شد؛مانند اینکه مستدانه عمل میکند و در سیاست درگیر باند بازی است.او در میان هوادارانش به دکتر ام معروف است و حتی رسانه ها هم با این نام از او یاد می کنند.وی در ابتدا وارد یک مدرسه بومی زبان شد اما بعد به کالج پزشکی کینگ ادوارد هفتم در سنگاپور رفت.در همان زمان،برای روزنامهای با نام مستعار مطلب مینوشت.علاوه بر این،او مسؤول جامعه مسلمانان دانشگاه هم بود.بعد از فارغ التحصیلی به عنوان پزشک دولتی به مالزی برگشت و با یکی از هم کلاسی های سابقش ازدواج کرد.او در سال 1957 از خدمات دولتی استعفا داد و تصمیم گرفت خودش کار کند.به این ترتیب،خیلی زود به ثروت هنگفتی دست یافت و باورود به احزاب طرفدار دولت،به مجلس راه یافت و درسال 1970 با نوشتن کتابی سعی کرد علل عقب ماندگی مالزی را توضیح  دهد و یک مدل سیاسی اقتصادی (موسوم به حمایت سازنده)را پیشنهاد داد.دولت آن زمان،چاپ کتاب را متوقف کرد ؛هر چند که از برخی راه حل های آن سود جست.اما بالاخره توقف انتشار آن کتاب پر ماجرا سبب شد که در سال 1981 ماهاتیر محمد نخست وزیر شود.او در سالهای نخست وزیری اش مالزی را به یک قطب بازرگانی،صنعتی و ارتباطی کرد وسیاست های اقتصادی او  با عنوان «همکاری ملی»،مالزی را از یک کشور عقب مانده به کشوری در حال توسعه بدل کرد.



ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( پنج شنبه 86/8/24 :: ساعت 4:42 عصر )
»» بخیه و پزشکان دو قلو

بخیه و پزشکان دو قلو - خاطره پزشکی

نوشته :دکتر رحمت سخنی از اورمیه

آن روز در اورژانس غلغله ای بود . تصا دفی پشت تصادفی، چاقو خورده ،خود کشی، سوختگی، سکته مغزی و قلبی، مسمومیت دارویی،بیماران تمارضی و دهها بیمار دیگر، سهمیه آن روزمان بود. با اینکه دو پزشک بودیم ولی کنترل  اورژانس بسیار سخت  بوده  به همین دلیل مجبور شدیم کارها را بین انترنها واکسترنها و پرستاران تقسیم کنیم . کارها خوب پیش می رفت تا اینکه  یک بریدگی کف پا آوردند.به یکی از انترنهای جدید الورود گفتم:آقای دکتر لطفاً در صورت امکان بخیه بیمار را شما بزنید.انترن جوان کمی رنگ باخت و گفت :ببخشید من تا به حال بخیه نزده ام،در صورت امکان اولین بخیه را شما در اتاق عمل بالای  سرم باشید و راهنمایی ام کنید.چون تئوری خوب بلدم ولی عملاً تا به حال انجام نداده ام.انترن باهوشی به نظر می رسید ، آنچه را که  می گفتم بدرستی و مو به مو انجام می داد تا اینکه   بخیه تمام شد.بعد از گذشت یکی دو ساعت یکدفعه از زمین و آسمان بیمار تصادفی و ترومایی به اورژانس سرازیر شد و مثل آتش زیر خاکستر خود را نمایان ساخت.دوباره مجبور شدم از انترنها کمک بخواهم. تمام راهروها و اتاق عمل پر بود از بیمارانی که منتظر بخیه خوردن بودند.به همان انترن قبلی گفتم  لطف کن به خاطر شلوغی از یک طرف ، شروع به بخیه زدن بیماران بکن تا کمی اورژانس آرام شود.نمی دانم چه شد که از اتاق عمل بیرون رفتم و تا یک ساعت نتوانستم برگردم.اوضاع کمی آرام شده بود.

.هنگام صرف چای،یکدفعه یادم افتاد که سری به انترن اتاق عمل بزنم و از او به خاطر زحماتش تشکر کنم.صحنه ای را که می دیدم باورم نمی شد.همه بیمارانی را که به انترن سپر ده بودم ، بدون بخیه و در حال ناله و زاری بودند.به هر حال به کمک دیگر انترنها سریع بیماران را بخیه زده و مرخص کردیم.ولی تا آخر شیفت نتوانستم به این سؤال جواب دهم که چطور یک انترن باهوش و کارا نتوانسته بود از عهده کاری که قبلا نیزانجام داده بود  بر آید؟ از بخت بد قبل تحویل شیفت دوباره اورژانس وضعیت بحرانی پیدا کرد.دوباره از انترن جوان جهت بخیه زدن کمک خواستم ، ولی این بار با حساسیت تمام او را زیر چشمی زیر نظر داشتم هر چه زمان می گذشت متعجب تر شده و کم مانده بود که شاخ دربیاورم . انترن جوان  چنان با ظرافت و سریع بخیه می زد که باورم نمی شد. بالاخره بعد از اتمام کار و تشکر کردن از او نتوانستم خودم را نگه دارم و از آن انترن جوان پرسیدم ،  دوست من ببخش یک سؤالی دارم که برایش  جوابی پیدا نکردم  گفت بفرمایید  گفتم از صبح شما را زیر نظر دارم،بخیه صبحی را با اینکه قبلاًنزده بودی براحتی زدی.بخیه های ظهری رانتوانستی جسارتاً حتی یک عدد را بزنی ولی حالا تمام بخیه ها را بدون کمک  دیگران زدی،در این چه رازی نهفته است ؟ انترن جوان ابتدا کمی ناراحت شد بعد با لبخند جواب داد ،  نگران نباشید به این وضع عادت می کنید . گفتم چطور مگه ؟ جواب داد آخر من  یک برادر دو قلو دارم که او نیز یک انترن است و در یک گروهیم.متأسفانه او بر خلاف من دارای شخصیت فوق العاده مضطربی میباشد.آنکه ظهری دیده اید برادرم بوده واز این به بعد سعی خواهم کرد او را از خودم جدا نکنم. تا پایان دوره انترنی تنها شناسه این دو برادرانترن مضطرب بود.



ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( سه شنبه 86/8/22 :: ساعت 8:48 عصر )
»» پزشکان سیاستمدار:بشاراسد

پزشکان سیاستمدار:بشاراسد

پزشکی از جمله حرفه ها یی است که قدمتی بسیار طولانی دارد از استخوان های کشف شده درغارها وجمجمه های سوراخ آن ها می شود حد س زد که حتی در عصر غارنشینی هم نوعی از جراحی وجود داشته است.شاید همین قدمت را بتوان یکی از   دلایلی دانست که به پزشکان هرجامعه ، پایگاه اجتماعی واقتدار ویژه ای می بخشد. آن ها کسا نی هستند که بعد از خدا ،مرگ و زند گی افرادجامعه به دست آن ها است.این اقتدار از هما ن ابتدا به پزشکا ن فرصتی داده است که بخواهند غیر از سلامت جسم افراد̒ در سلا مت جامعه شان نیز نقشی ایفا کنند.

سیا ستمداران زیادی در دنیای امروز پزشک هستند و سیاستمدارانی که غالبا در عرصه سیاست حضور موءثر  وچشمگیری داشته اند;شاید به این دلیل که میان سیاست وپزشکی،شباهت هایی وجود دارد . اما خط باریکی میان این دو هست پزشک اگر اشتباه کند، جا  ن  یک انسان  به خطر می افتد، اما سیاستمدار با هر تصمیم اشتباهش ، چه بسا سرنوشت میلیون ها انسان را تغییر دهد. فهرست پزشکان سیاستمدار،فهرست بلند بالایی است: سون یات سن رهبر انقلاب چین ، ژان پل مارا یکی ازفعالان انقلاب فرانسه،  پاپ جان  بیست ویکم رهبر کا تولیک های جهان، جرج حبش بنیانگذار جبهه مردمی برای آزادی فلسطین ، فتحی شقاقی  و عبدالعزیز الرنتیسی از چهره های  سرشناس جنبش حماس،   پاپاداک دیکتاتور هائی تی کوبی شک رئیس جمهور برزیل ویلیام واکر رئیس جمهور نیکارا گو ئه رادوان کارادزیچ رهبر شبه نظا میا ن صرب بوسنی ومسئول نسل کشی مسلما نان ،  گرو هارلم برونتلند نخست وزیر سابق نروژ و رئیس قبلی سازمان جهانی بهداشت و...

در تا ریخ ایران هم پزشکان سیا ستمدار کم نبوده ونیستند .بوذر جمهر،ابن سینا و خواجه نظام الملک  که از سرشناس ترین وزرای پزشک در تاریخ ایران زمین هستند.در عصر حاضر نیز برخی پزشکا ن ایرانی در صحنه سیاست حضور داشته اند.دکتر قاسم غنی،دکتر امیر اعلم،و دکتر منوچهر اقبال از پزشکانی هستند که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در عرصه سیاست فعال بوده اند و پس از انقلاب نیز می توان به علی اکبر ولایتی ،دکتر مصطفی معین ،دکتر سید شهاب الدین صدر ،دکتر عباس شیبانی ،دکتر سید حسن فیروز ابادی و ... اشاره کرد.از فهرست بلندی بالای پزشکان سیاستمدار خارجی میتوان به بشار اسد ، ماهاتیر محمد ،میشله باشلت ،سالوادور آلنده ،ابراهیم جعفری ،چه گوارا ،ایادعلاوی و ... اشاره کرد . این بار درمورد بشار اسد رئیس جمهور سوریه مطالب ارائه میشود .بشار اسد در سال 1965 در سوریه متولد شد او با قد 189 سانتیمتری اش در میان رهبران خاورمیانه یک چهره شاخص به حساب میاید .بشار اسد ، انگلیسی وفرانسه را بیسار روان صبحت میکند و فرانسه را در مدرسه فرانسوی عربی الحریه در دمشق آموخته است . بشار اسد پس از اتمام مدرسه به دانشکده پزشکی دانشگاه دمشق و سپس برای آموزشهای تخصصی چشم پزشکی به بیمارستان آکادمیک لندن رفت . او با اسما اسد یک دختر سوری که در بریتنیا به دنیا آمده وبزرگ شده بود ،ازدواج  کرد . در ابتدا انگیزهای سیاسی کمی داشت و حافظ اسد بردار بزگتر او را یعنی بصیل اسد را برای پست ریاست جمهوری نامزد کرده بود . اما در سال 1994 در یک سانحه رانندگی کشته شد و بشار اسد به عنوان گزینه بعدی مورد توجه پدر قار گرفت . پس از مرگ حافظ اسد از سوی مجلس به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد لازمه این کار تغییر قانون اساسی بود چون طبق این قانون برای ریاست جمهور شدن حداقل سن 40 سال بود . ولی بشار اسد فقط 34 سال داشت .با روی کار آمدن بشار اسد، اصلاحات زیادی در سوریه رخ داد . زندانهای سیاسی بسته و تلاش برای رشد اقتصادی و اجتماعی بیشتر شد . اما دولت اسد از سوی ایالات متحده آمریکا ،اتحادیه اروپا و اسرائیل متهم شد که از گروههای نظامی در لبنان و عراق ، حمایت میکند و در پرونده قتل مشکوک رفیق  حریری ، نخست وزیر لبنان نیز دست داشته و به همین دلیل مجبور است با  کارشکنی ها و بی قانونی های دنیای غرب دست و پنجه کند .



ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( چهارشنبه 86/8/16 :: ساعت 10:51 عصر )
»» اورمیه مهد پزشکی ایران

اورمیه مهد پزشکی ایران

نوشته :دکتر سعید اعلم رضائیه از اورمیه

ارومیه از شهرهای شمالی ایران ، مرکز استان آذربایجان غربی در کنار دریاچه ارومیه قرار دارد. جمعیت آن ناهمگن و آمیخته ای از قومیت ها و مذاهب گوناگون است. این مجموعه غیر یکنواخت از سالیان دراز در کنار هم زندگی مسالمت آمیز با هم داشته اند. هرچندگاه تحت تاثیر استیلای بیگانگان مهاجم ، تحریک عوامل دول خارجی ، جهل و نادانی عوامل داخلی این خطه دستخوش تحولات جانسوز شده است. لذا آرامش و امنیت پا برجا و تمدن ساز موثردرمنطقه اسقرار و تداوم نیافته است تا مامن علم و دانشمندان گردد. سابقه علم طبابت این سرزمین در دوره قبل و بعد از اسلام تا دویست سال اخیر مشکوک میباشد. اگر مجموعه پند و اندرزها , دستورات درمانی وبهداشنی، اعمال ابتدائی جراحی و فرامین زرتشت ، پیامبر ایرانی ، زاده آذربایجان که در جهت تنویر جسم، روح ، زدودن خستگی و نقاهت از تن خسته و رنجور بیماران بوده ، به عنوان طبابت اولیه در نظر داشته باشیم میتوان گفت ارومیه و اطراف دریاچه ارومیه مهد پزشکی جهان بوده است. تاریخ پزشکی آذربایجان در دوره قبل از اسلام تا چقدر تحت تاثیر طب رومیان ، یونانیان ، مصریان ، عبریان و هندویان بوده است . مدرکی مستند فعلا در دسترس نیست ولی آثاری از اثرات طب ایرانی (مکتب اکباتان) مشهود است . بعد از اسلام از طبابت حکیم موبد از اهالی ارومیه سخن آمده است که جهت درمان زخمهای عمربن خطاب به بغداد برده شده است .او شیمیدا ن بود وازخواص درمانی لجن دریاچه ارومیه اطلاع داشت. تا سال 1835 درمان سنتی بیماریها توسط عوامل محلی به طریقه سحر و جادو صورت مىگرفت. آلودگی به بیماریهای مسری عفونی طاعون و تیفوس کشتار زیادی مىکرد. در سال 1831میلادی با آمدن میسیون مذهبی به ایران و در سالهای بعد با سرازیر شدن سایر هیات های تبشیری به ارومیه جهت بررسی و حمایت از جمعیت های مسیحی و تبلیغ آیین مسیحیت در بین قوم و عشایر منطقه ، تحولات فرهنگی و سیاسی و اجتماعی تاثیرگذاری در ارومیه و حومه به وقوع پیوست . به علت نفوذ سیاسی زیاد دول اعزام کننده مبشرین مذهبی روی دولت ایران ، ضعف کلّی حکومت مرکزی بر صفحه آذربایجان ، شیوع بیماری های مسری فراوان ، ضعف فرهنگ عمومی و سواد ، این هیات ها موفق به اخذ مجوز ایجاد مدارس در سطح روستاهای آسوری و ارامنه نشین ارومیه شدند و فعالیت گسترده ای نمودند .اهالی مسلمان نشین تیز بی بهره ازاین تخولات نبودتد. جهت مبارزه و درمان بیماری ها در منطقه تعدادی پزشک تحصیل کرده در طی سالها از سوی کلیساهای مربوطه به ارومیه وارد شدند. فرزند یکی از قشه ها بنام جوزف کاکران که زاده و بزرگ شده ارومیه بود و به زبان و فرهنگ بومی منطقه آشنائی داشت ، تحصیلات مقدماتی را در همان مدارس طی نمود وبرای کسب تحصیلات عالیه به امریکا رفت. پس از اخذ مدرک دکترای پزشکی از دانشگاه نیویورک به ارومیه بازگشت و به طبابت پرداخت ولی او نیاز را جای دیگری میدید و آن تربیت پزشک در خود منطقه بود. با موافقت دولت ایران و تامین مادی از سوی کلیساهای مادردر فاصله سالهای 1904 –1878م اولین داشکده پزشکی در ارتفاعات کوه سیر تاسیس و پنج دوره آموزش پزشکی 5 ساله برگزار و 27 نفر فارغ التحصیل شدند و در نواحی ارومیه ، خوی، تبریز ، اردبیل ، کردستان به طبابت پرداختند. بیمارستان مجهزی افتتاح کردند. با مرگ دکتر کاکران در سال 1905 به علت ابتلا به تیفئوس ،مدرسه تربیت پزشک تعطیل شد



ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( یکشنبه 86/7/8 :: ساعت 10:23 عصر )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

Google
»» لیست کل یادداشت های این سایت
آثاردرحال انتشار استاددندانپزشکی دکترمحمدابراهیم ذاکرMedical his
بررسی کتب استاددندانپزشکی دکترمحمدابراهیم ذاکرMedical history
خاطرات استاددندانپزشکی ونویسنده شهیردکترمحمدابراهیم ذاکر Medica
خاطرات دکتر محمدحشمتیان دندانپزشک امام خمینی (ره)Medical history
خاطرات کوتاه و جالب دندانپزشکان Memoirs of Dentists
خاطرات تلخ وشیرین استاد دندانپزشکی دکتر مسعود رضایی
شرایط درخواست مشاوره پزشکی رایگان اینترنتی دکتر رحمت سخنی
جیمیل جدید دکتر رحمت سخنی برای مشاوره رایگان پزشکی
در گذشت ناگوار خانم دکتر مهرزاد صدقیانی بانوو پزشک سخت کوش آذربا
معرفی 150 پزشک ایرانی خاطره نویس
[عناوین آرشیوشده]