کاسبی ازطریق تصادف
نوشته :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
ویراستار : سیمین گله بان از ارومیه
یک روزآفتابی نشانه شروع خوب در اورژانس بود.مریض چندانی دراورژانس نبودهرچند، همه آنهایی هم که بستری بودند حال خوبی نداشتند..در انتهای اورژانس بیمار خانمی حدود 65 ساله، که حال عمومی نسبتا خوبی داشت، به علت تصادف با ماشین آمده تحت نظر بود . دور بیمار چند نفر با سروضع ژولیده و با چشمانی خمار که هر لحظه باز و بسته می شدند،جمع شده بودند.ولی یکی از آنان ظاهرمناسبی داشت و ساکت گوشه ای ایستاده وهمه آن خمارها گهگاه به او بد وبیراه می گفتند.پرونده بیمارراکه نگاه کردم اثری از شکستگی یا مشکل خاصی در شرح حال بیمار و آزمایشات و گرافیها پیدا نکردم. ظاهرا فقط به خاطر سن بالا تحت نظرمانده بود.به خاطره اینکه شیفت عوض شده بود من نیز بیماررا مجددا معاینه و به این نتیجه رسیدم که چون بیمارمشکلی ندارد ،میتواند مرخص شود. به همراهانش گفتم الحمد الله به خیر گذشته و بیمارتان مرخص است و ...ولی آنها اجازه ندادند که ادامه دهم و یکدفعه همگی با آن حالت خمار که حاکی از مصرف شدید مواد مخدر بود ، فریاد کشیدند:مرخش!مرخش!؟ مادرمان ناقص شده می خواهید مرخشش کنید؟ مگه شهرهرته؟ این کشور قانون نداره ... چون اکثر خمار و خواب آلود بودند، دیگر توان ادامه دادن را نداشتند و چند لحظه بعد سکوت حکمفرما شد. کمی بعد یکی از آنها تلوتلو خوران و با راه رفتن همچون پنگوئن جلوآمد وگفت: ببین داداش ما تا این راننده ژالم را قشاش نکنیم دشت بردارنیشتیم ، به دیه نیزراژی نیشتیم!!... و دیگر ادامه نداد.راننده که آقایی جوان و به نظر تحصیل کرده می آمد جلو آمد و گفت:آقای دکتر دست به دامنتان مرا ازدست این نانجیب ها و شیره ایها خلاص کنید. مادر اینها یک ماه قبل فقط کمی پای راستش آرام به سپرماشینم خورد وبه زمین افتاد من نیزنامردی نکرده سریع او را به بیمارستان رساندم وانواع عکس وآزمایش را برایش انجام دادم . الحمد الله گفتند مادرشان سالم است . متاسفانه چون از نظر قانونی مقصر بودم این افراد ازفرصت استفاده و یک ماهه که هرروزمقداری پول به عنوان هزینه تقویت بیمار!!ازمن دریافت می کنند.شما که خودتان بیماررااز نزدیک ویزیت کردیدودیدید که مشکلی ندارد ومی بینید که همه اینها و حتی خود بیمار معتادند و دراصل برای تهیه مواد مخدرروزانه شان ازمن اخاذی می کنند.جواب دادم ببخشید من فقط یک پزشکم واین مشکلات مربوط می شود به پلیس و دادگاه آنرا حل خواهندکرد.جوان دیگر چیزی نگفت و سکوت کرد ولی حقیقت را می گفت. مجبور شدم از دیگرپزشکان اورژانس بخواهم که بیمار رامعاینه کنند تا تصمیم نهایی گرفته شود وهمه به این نتیجه رسیدند که بیمار مشکل خاصی نداشته و نیازبه بستری ندارد.ولی همینکه دوباره به همراهان این مسئله را متذکر شدیم، شروع به انجام حرکات نمایشی که حاکی از تهدید کادرو پزشکان بود کردند.یکی از همراهان بازوی خود را که دارای خالکوبی های مختلفی بود،لخت کرده و گفت: نژائیده کشی که مادرمعلول شده ما را مرخش کند به من میگند مشطفی تک خال!! ...نتوانست تعادلش را حفظ کند و به زمین افتاد.کار به جایی رسید که مجبور شدیم،متوسل به پلیس ونگهبان شویم.ولی همراهان مگرول کن بودند تا اینکه بالاخره پلیس 110 آمده و همه را با زوربرد.یکی از همراهان سربازی را گرفته و می گفت جناب شروان به خدا این راننده ، قاتل اشت ومی خواشت مادمان را دو دشتی بکشد.سرباز جواب داد که اولا من جناب سروان نیستم در ثانی مادرتان که صحیح و سالم است،زود باش راه بیفت که کار داریم. بالاخره این غائله با بردن آخرین معتاد که روی بازویش نوشته شده بود:«چشم حسود کور،به یاد تو ماریا،بی توهرگزوبسوزد جگر زلیخا ...» پایان یافت ولی داستان اخاذی افراد فرصت طلب از رانندگان همچنان ادامه دارد.