عالیجناب متعاد !!- خاطره پزشکی
نوشته :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) اورمیه
ویراستار : سیمین گله بان از اورمیه
آن شب مثل همیشه اورژانس وضیعت شلوغی داشت. ناگهان دیدم چند نگهبان فردی که همچون آفریقایی ها سیاه بود را از اورژانس با سر و صدا بیرون می آورند. لباسهای بیرون بیمارستان به تن داشتم، برای همین دلیل زیاد پیگیر موضوع نشدم.بعد یکی دوساعت یکی ازدوستان پزشک زنگ زد که مشکلی برایش پیش آمدهو شیفت فردا صبح را نمی تواندحضور داشته باشدوازمن خواست که به جایش کشیک بایستم.ساعت ده صبح دوباره همان آفریقایی با دو عصا به زیر بغل وارداورژانس شد ، به محض ورود شروع کرد به ناسزا گفتن که چرا به من داد نمی رسید؟! یکی از کادراورژانس که شب قبل نیز کشیک بود جلو رفته و گفت : بازکه دوباره تن لشت را آوردی این بار چه کوفتی را زهر مار کرده ای؟! هروئین کشیده ای یا مشروب خورده ای؟ مرد عصا به دست گفت: که به جان بچه ات چیزی مصرف نکرده ام.کادر ادامه داد که ببرآن دهان کثیف ات را و به جان خودت قسم بخور.جلو رفتم که ببینم موضوع از چه قرار است.همکارمان موضوع اورا توضیح دادوگفت: که این خدانشناس چندروزی است که اورژانس را هتل کرده هر شب به بهانه بیماری،بعد مصرف مشروبات الکی و مواد مخدر جسم نحسش را اینجا آورده و بعد ازدریافت مجانی درمانهایی که خود می طلبد!! و وخوردن صبحانه و شام تشریف می برندواز مردم گدایی واخاذی کرده وشب هنگام دوباره شرفیاب می شوند.جالب این که هزینه را نیز بیمارستان یا حتی کادر متحمل می شوند.گفتم :مگر چه بیماری دارد؟ جواب داد که آقا هم آسم داشته و هم دیابتی است و به تازگی هم به خاطر زخم پا دچار عفونت شدید زانو شده ومی لنگد. ولی با تمام این وجود حاضر به ترک مواد مخدر و الکل نمیشود.شبی نیست که اورژانس را بهم نریزد و میگوید در قانون اساسی کشورمان بهداشت و درمان رایگان بوده و شما موظف به پذیرش من هستید !!.بعد صبحتهای پرستارفردمذبوررا به روی تخت هدایت کردیم . انصافا چنان بوی بدی می دادکه بمراتب بوی دستشوئی از آن بهتر بود !!برای همین دلیل مجبور شدم ازماسک استفاده کنم. باکمی دقت به اشتباه خودکه فکر میکردم او رنگین پوست است پی بردم . بدبخت آنقدر کنار منقل تریاک و هروئین اضافه کاری کرده تا به این رنگ ذغال درآمده بود.به پرستار گفتم : برای آخرین بار هم که شده اورامن به نمانیدگی از طرف تمام پزشکان اورژانس معانیه و درمان میکنم تا بعد با همکاری دفتر پرستاری تکلیفش را مشخص کنیم. با این حرفم بیمار چاپلوسانه ، قربان صدقه من رفت و برعکس کادر از دستم ناراحت شدند. با همکاری دوباره کادر بیمار را یک حمام گرم داده وبعد یک معانیه مفصل ،به بیماراکسیژن، سرم دکستروز،آمپول آمینوفیلین وهیدروکورتیزون تجویزکردم .پایش متاسفانه کاملاعفونی شده و بوی بسیار گندی میداد که اصولا بایستی آمبوته می شد.(آمبوته یعنی بریدن عضوی از بدن به طور کامل یا قسمتی ازآن).به بیمار گفتم: دوست عزیزمگر به شما نگفته اند که پایتان عفونی شده و بایستی بستری شوید؟ جواب داد: آقای دکتر شما نیز چقدر سخت می گیرید من آسم دارم و از تنگی نفس شاکیم حالا شما پای مرا بهانه کردی؟! گفتم :که من کاری با مصرف یا عدم مصرف الکل و مواد مخدرتان ندارم ،آقای محترم شما به خاطر آسم و دیابت و زخم عفونی پا باید بستری شوید. بیماربه جای تشکرگفت : لازم نکرده منو بستری بکنید شما بهتر است که به کار خودتان برسید!! دکترهای قبلی هم چنین حرفهایی میزدند!!.در جواب گفتم:اگر بستری نشوید احتمال بریدن پایتان متاسفانه ...بیمار اجازه نداد ادامه بدهمو گفت : مثل اینکه حالیت نیست من فقط آمدم که کمی اکسیژن بگیرم و صبح زود میرم !!.دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و گفتم : پررو هم که تشریف دارید.بیماریکدفعه عصایش را بلند کرد که بزند ، پرستاران و نگهبانان به دادم رسیدند و تازه فهمیدم که چرا همه در اورژانس از دیدن این فرد ناراحت میشوند. چاره ای نبود با کمک دفتر پرستاری متوسل به پلیس شده و بیمار را بعد از درمان آسم به پاسگاه بردندو ولی جالبه تا پلیس آمد یکی از افسرا پلیس گفت :به به آقا داش سیاه این بار چه معرکه ای بپا کردی ؟ زندان را که آلوده کردی !همسایه ها که همه شاکی هستند،روزی نیست که از جائی دزدی نکنی ، بیمارستانی نیست که از دست کارهای زشت تو شکایت نکنند !!آخر ما و این بنده خدا پزشکان و پرستاران چه گناهی کرده ایم که باید به آتش انحرافات و زشتی های توو امثال تو بسوزیم ،یالله را بیفت که کار داریم .ولی بیمار حاضر به ترک اورژانس نشده و حتی با پلیس نیز درگیر شد متاسفانه به خاطر رعایت حقوق بیماران اورژانسی دیگر،مجبور شدیم تا صبح او را در تحت نظر اورژانس نگهدارداشته و شام و صبحانه را مثل روزهای قبل در خدمتش باشیم!! ولی صبح به بیمار اجازه ندادیم از اورژانس بیرون برودتا بتواند سناریو شبهای قبل را تکرار کند . با هماهنگی پلیس و مددکاری اول او با زور بخش جراحی منتقل و بعددرمان و متاسفانه آمپوته کردن پایش ،به عنموان بیمار روانی تحویل بیمارستان روانپزشکی دادیم.این داستان تاسف آور فقط یک نمونه بسیار جزئی از هزاران داستان جوانان بدبختی است که به این روز افتاده و هیچ مسئولی در کشورمان نیست که پاسخگوئی این جوانان بینواباشد. که صد البته همه میدانیم عدم برخورد قاطعانه با قاچاقچیان باعث رشد چنین معضلاتی در جامعه شده است و از طرفی از زمانی که معتادین به عنوان بیمار تلقی شده انداین ذهنیت پدیدار گشته که یک معتاد هم اندازه یک بیمار آسمی یا قلبی باید در یک سطح درمان گردند.در حالی که واقعااین چنین نیست ، بیماران متعاد بر عکس بیماران حاد یا مزمنی مثل آسم و فشار خون و .... که خود فرد بیمار در ایجادبیماری و تداوم آن ندارند بیماران متعاد به صورت آزادنه و عمدی در ایجادبیماری خود نقش بسزائی دارند . بی شک اصولا نوع نگاه به این افراد نیز بایدمتفاوت باشد.درمان معتادین با روشهای طبی ظاهرا به تنهایی کافی نمی باشد کما اینکه اقدامات انتظامی و قضایی نیز به تنهایی در برخورد با اینها افراد موثر نبوده و بایستی اصولا ترکیبی از اقدامات طبی،انتظامی و قضائی باشد.
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI