دکتر غلامحسین ساعدی پزشک و داستان نویس مشهور آذربایجانی
شادروان دکتر غلام حسین ساعدی متخصص بیماریهای اعصاب و روان از پزشکان بنام آذربایجانی است که علاوه بر رشته پزشکی ید طولانی در نوشتن آثار ادبی همچون دهها داستان ،نمایشنامه ،اشعار،ترجمه کتب خارجی ،انتشار مجله و فصلنامه و دهها کار ادبی دیگر دارد وافتخار بزرگی برای آذربایجانیها و ایران بوده و هست .بی شک فیلم سینمایی گاو به گارگردانی داریوش مهرجویی به سال 1348،فیلم سینمایی آرامش در حضور دیگران ساخته ناصر تقوایی به سال 1349،فیلم سینمایی دایره مینا به کارگردانی داریوش مهرجویی به سال 1353که براساس داستانهای دکتر غلامحسین ساعدی ساخته شده است را میتوان از شاهکارهای ادبی و سینمایی کشورمان یاد کنیم .شادروان دکترغلامحسین ساعدی (مشهور به گوهر مراد) روز سه شنبه بیست وچهارم دی ماه یک هزار سیصد وچهارده سال شمسی ازوالدین آذربایجانی بنامهای علی اصغرو مادر طیبه درشهر تبریز به دنیا آمد. وی در سال 1322 وارد دبستان بدر و در سال 1329 وارد دبیرستان منصور شد.در سال 1330 همزمان با نهضت ملی فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. طی سال های بعد مسوولیت انتشار روزنامه های فریاد، صعود و جوانان آذربایجان را برعهده گرفت و مقالات و داستان هایی در این سه روزنامه و همچنین " دانش آموز" چاپ تهران منتشر کرد.بعد از کودتای 28مرداد 1332 به مدت دو ماه مخفی شد و در شهریور ماه این سال دستگیر و چند ماهی در زندان به سر برد.در سال 1334 وارد دانشکده پزشکی تبریز شد و سال بعد همکاری خود با مجله سخن آغاز کرد. در این سال داستان مرغ انجیر و پیگمالیون، داستان و نمایشنامه را در تبریز منتشر ساخت.در سال 1336 داستان خانه های شهرری را در تبریز و نمایشنامه لیلاج ها را در مجله سخن منتشر کرد. در سال بعد و پس از آشنایی با صمد بهرنگی ، بهروز دهقانی ، مفتون امینی ، کاظم سعادتی و مناف ملکی، جنبش های دانشجویی و اعتصابات دانشگاه تبریز را رهبری نمود. در این سال داستان کوتاه شکایت و نمایشنامه غیوران شب را نوشت.طی سال های بعد تا زمان فارغ التحصیلی در سال 1340 نمایشنامه های سایه های شبانه ، کاربافک ها در سنگر و سفر مرد خسته را نوشت و منتشر ساخت.در سال 1341 راهی تهران شد تا خدمت سربازی اش را صورت سرباز صفر آغاز کند. در این زمان چند داستان کوتاه درباره زندگی سربازی نوشت. در همین سال به همراه برادرش دکتر علی اکبر یک مطب شبانه روزی افتتاح کرد و با کتاب هفته و مجله آرش همکاری نمود. آشنایی و دوستی با احمد شاملو، جلال آل احمد، پرویز ناتل خانلری، رضا براهنی، محمود آزاد تهرانی، سیروس طاهباز، رضا سیدحسینی، بهمن فرسی، به آذین، اسماعیلی شاهرودی و جمال میرصادقی حاصل این دوره بود.در سال های بعد تک نگاری ایلخچی ، خیاو یا مشکین شهر، هشت داستان پیوسته عزاداران بیل، نمایشنامه های چوب بدست های ورزیل، بهترین بابای دنیا، تک نگاری اهل هوا، داستان بلند مقتل، پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت، مجموعه داستان واهمه های بی نام و نشان، نمایشنامه آی بی کلاه، آی باکلاه را منتشر ساخت.ساعدی در سال 1346 به همراه جلال آل احمد، رضا براهنی و سیروس طاهباز برای رفع سانسور از اهل قلم و مطبوعات با دولت وقت به مذاکره نشست. در همین سال وبه دنبال این اقدام هسته اصلی کانون نویسندگان شکل گرفت.انتشار داستان ترس و لرز، تک نگاری قراداغ، رمان توپ، نمایشنامه پرواربندان، جانشین، فیلمنامه گاو در سال های بین 1346 تا 1353 صورت گرفت.در سال 1353 با همکاری نویسندگان صاحب نام آن زمان، مجله الفباء را منتشر کرد. در همین سال در حین تهیه تک نگاری شهرک های نوبنیاد توسط ساواک دستگیر و به زندان قزل قلعه و بعد اوین منتقل شد و یک سال در سلول انفرادی شکنجه شد.پس از آزادی از زندان سه داستان گورو گهواره، فیلمنامه عافیتگاه ، داستان کلاته نان، را نوشت و در سال 1357 به دعوت انجمن قلم امریکا روانه این کشور شد که سخنرانی های متعددی در این کشور انجام داد. در اوایل زمستان سال این سال به ایران بازگشت.در اواخر سال 1360 راهی پاریس شد و همچنین در این سال با خانم بدری لنکرانی ازدواج کرد.طی سال های 1361– 1364 در پاریس اقدام به انتشار مجله الفباد کرد و چند نمایشنامه و فیلمنامه و داستان نیز نوشت.غلامحسین ساعدی در روز دوم آذرماه 1364 در پاریس درگذشت و در گورستان پرلاشز و در کنار صادق هدایت آرام گرفت.
آثار و فعالیتهای شادروان دکتر غلامحسین ساعدی :
چاپ مقاله و داستان در روزنامههای فریاد، صعود، جوانان آذربایجان و دانش آموز(هفته نامه)؛ چاپ تهران؛ 1331
چاپ”از پا نیفتادهها“ (بخشی از یک داستان بلند)؛ کبوتر صلح؛ 1332
چاپ داستان”خانههای شهرری“؛ تبریز؛ 1334
چاپ داستان کوتاه”آفتاب مهتاب“؛ تهران، مجله سخن؛ 1334
چاپ نمایشنامه”پیگمالیون“؛ تهران، مجله سخن؛ 1335
چاپ داستان و نمایشنامه”پیگمالیون“؛ تبریز؛ 1335
چاپ داستان کوتاه”مرغ انجیر“؛ تهران، مجله سخن؛ 1335
چاپ نمایشنامه تک پردهای”لیلاجها“؛ تهران، مجله سخن؛ 1336
چاپ نمایشنامه تک پردهای”قاصدکها“؛ تهران، مجله صدف؛ 1337
چاپ نمایشنامه تک پردهای”خانه برف“؛ تهران، ماهنامه اندیشه و هنر؛ 1337
چاپ مجموعه داستان”شب نشینی باشکوه“؛ تبریز؛ 1339
چاپ نمایشنامه سه پردهایی”کار بافکها در سنگر“؛ تبریز، ناشر کتابفروشی تهران؛ 1339
چاپ نمایشنامه دو پردهایی”بامها و زیر بامها“؛ تهران؛ 1340
چاپ نمایشنامه سه پردهایی”کلاته گل“؛ تهران، انتشار به صورت مخفی؛ 1340
ترجمه و چاپ داستان”دوستان“ نوشته”گی باند تیزن“؛ تبریز، انتشارات ابن سینا(با همکاری فرانکلین)؛ 1340
چاپ نمایشنامه تک پردهایی”شبان فریبک“؛ تهران، مجله صدف؛ 1340
چاپ داستان”دو برادر“ (داستان اول از مجموعه واهمههای بی نام و نشان) در کتاب نمونههایی از نثرهای نویسندگان معاصر(شانزده مقاله و داستان) به اهتمام”احمد رنجبر“ و”رضا خسروشاهی“؛ 1341
چاپ داستان کوتاه”قدرت تازه“؛ کتاب هفته؛ 1341
چاپ نمایشنامه تک پردهایی”عروسی“؛ تهران، آرش؛ 1341
چاپ نمایشنامه”گرگها“ (نمایشنامه دوم از مجموعه پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت)؛ تهران، کیهان ماه؛ 1341
چاپ نمایشنامه بیکلام”شهادت“ (لال بازی هشتم از مجموعه ده لال بازی)؛ تهران، مجله آرش؛ 1341
چاپ داستان”دو برادر“ (داستان اول از مجموعه واهمههای بی نام و نشان)؛ تهران، مجله آرش؛ 1341
چاپ داستان”گدا“ (داستان سوم از مجموعه واهمههای بی نام و نشان)؛ تهران، مجله سخن؛ 1341
چاپ ده نمایشنامه بیکلام(لال بازی)؛ تهران، انتشارات آرش؛ 1342
ترجمه و چاپ کتابهای”آزمایشهای علمی با وسائل ساده“ (کارلتن ج. لینر)، ”قلب و بیماریهای قلبی و فشار خون“ (هـ . بله سکی)، ”خودشناسی“ (ویلیام سی مینجر)، ”شناخت خویشتن“(آرتور جرسلیر)؛ تبریز؛ 1342
چاپ لال بازی”فقیر“ و داستان”شفا یافتهها“؛ تهران، مجله سخن؛ 1342
چاپ لال بازی”دعوت“؛ تهران، کیهان هفته؛ 1342
چاپ داستان کوتاه”راز“ و”عزاداران بیل“؛تهران، کتاب هفته؛ 1342
چاپ مجموعه داستان”عزاداران بیل“؛ تهران، انتشارات نیل؛ 1343
ترجمه و چاپ”آمریکا و آمریکا“ (با همکاری محمدنقی براهنی) نوشته”الیا کازان“؛ تهران، انتشارات امیرکبیر؛ 1343
چاپ تک نگاری”خیاو یا مشکینشهر“[سفر به آذربایجان]؛ تهران، انتشارات امیرکبیر(با همکاری موسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی)؛ 1344
چاپ نمایشنامه”چوب به دستهای ورزیل“؛ تهران، انتشارات مروارید؛ 1344
چاپ نمایشنامه”بهترین بابای دنیا“؛ تهران، انتشارات شفق؛ 1344
چاپ مجموعه داستان”دندیل“؛ تهران، انتشارات جوانه؛ 1345
چاپ مجموعه نمایشنامه”انقلاب مشروطیت“؛ تهران، انتشارات اشرفی؛ 1345
چاپ دوم مجموعه نمایشنامه”انقلاب مشروطیت“؛ تهران، انتشارات امیرکبیر؛ 1345
چاپ تک نگاری”اهل هوا“؛ تهران، انتشارات امیرکبیر(با همکاری موسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی)؛ 1345
چاپ مجموعه داستان”واهمههای بی نشان“؛ تهران، انتشارات نیل؛ 1346
چاپ مجموعه نمایشنامه”خانه روشنی“؛ تهران، انتشارات امیرکبیر؛ 1346
چاپ نمایشنامه”آی بی کلاه آی با کلاه“؛ تهران، انتشارات نیل؛ 1346
چاپ مجموعه داستان”ترس و لرز“؛ تهران، انتشارات زمان؛ 1347
چاپ داستان بلند”توپ“؛ تهران، انتشارات اشرفی؛ 1347
چاپ دو نمایشنامه”دیکته“ و”زاویه“؛ تهران، انتشارات نیل؛ 1347
چاپ نمایشنامه”پرواربندان“؛ تهران، انتشارات نیل؛ 1348
چاپ فیلمنامه”فصل گستاخی“؛ تهران، انتشارات نیل؛ 1348
چاپ داستان کوتاه”قدرت تازه“ در کتاب نوآوران قصه؛ تهران، انتشارات ارغوان؛ 1348
چاپ داستان کودکان”گمشده لب دریا“؛ تهران، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ 1348
چاپ نمایشنامه”وای بر مغلوب“؛ تهران، انتشارات نیل؛ 1349
چاپ نمایشنامه”جانشین“؛ تهران، انتشارات نیل؛ 1349
چاپ سه فیلمنامه کوتاه”ما نمیشنویم“؛ تهران، انتشارات پیام؛ 1349
چاپ نمایشنامه”چشم در برابر چشم“؛ تهران، انتشارات امیرکبیر؛ 1350
چاپ فیلمنامه”گاو“؛ تهران، انتشارات آگاه؛ 1350
چاپ داستان”گلیبر“ (برای کودکان)؛ تهران، انتشارات نوجوانان؛ 1350
چاپ داستان”مرند“؛ (برای کودکان)؛ تهران انتشارات نوجوانان؛ 1350
چاپ کتاب”موجودات خیالی در افسانههای ایرانی“ (برای کودکان)؛ تهران، انتشارات نوجوانان؛ 1350
چاپ نمایشنامه”عاقبت قلم فرسایی“؛ تهران، انتشارات آگاه؛ 1354
چاپ نمایشنامه”این به آن در“؛ تهران، انتشارات آگاه؛ 1354
چاپ داستان”کالته نان“ برای کودکان؛ تهران، انتشارات امیرکبیر؛ 1355
چاپ مجموعه داستان”گور و گهواره“؛ تهران، انتشارات آگاه؛ 1356
چاپ نمایشنامه”ماه عسل“؛ تهران، انتشارات امیرکبیر؛ 1357
چاپ نمایشنامه”محاکمه میرزا رضای کرمانی“ در کتاب صدرا(بهار)؛ تهران، انتشارات سینما؛ 1357
مسئول انتشارات روزنامههای فریاد، صعود، جوانان آذربایجان؛ 1331
همکاری با مجلههای جهان نو، فردوسی، خوشه نگین و جنگهای ادبی؛ 1331
http://www.rs272.com/
http://rs272.tarlog.com/
http://rs272.vcp.ir
http://www.sahand272.blogfa.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
داستان اشک دکتر الکساندرفلمینگ وکشف پنی سیلین
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره)
الکساندر فلمینگ در سال 1881 در روستای آیرشایراسکاتلند به دنیا آمد. وقتی هفت ساله بود پدرش درگذشت و مسئولیت اداره مزرعه و تربیت چهار فرزند تنی و چند فرزند ناتنی به دوش مادر الکساندر افتاد. وقتی الکساندر پنج ساله بود، پیاده به مدرسه ای در 5/1 کیلومتری می رفت و وقتی دهساله شد، مجبور بود فاصله 5/6 کیلومتری خانه تا مدرسه را پیاده طی کند. هنگامی که به دوازده سالگی رسید مدرسه اش بیش از 25 کیلومتر با خانه فاصله داشت، بنابراین در آکادمی کیلمارناک اقامت گزید. با این حال مجبور بود در تعطیلات آخر هفته حدود 20 کیلومتر راه رفت و برگشت از ایستگاه قطار تا منزل را طی کند. پس از یک سال و نیم اقامت در کیلمارناک به لندن پیش برادرش رفت و تحصیلات خود را در پلی تکنیک ادامه داد. اما این دوران دیری نپایید، چون الکساندر توان مالی تحصیل در آنجا را نداشت. فلمینگ شانزده ساله در یک شرکت کشتیرانی استخدام شد و کمی از وقت خود را با نیروهای داوطلب اسکاتلندی مقیم لندن گذراند. او در تیم واترپولوی این گروه بازی می کرد، و یک بار با تیمی از بیمارستان سن مری، وابسته به دانشگاه لندن، مسابقه دادچند سال بعد ارث مختصری به او رسید و برادرش او را تشویق کرد تا وارد دانشکده پزشکی شود. در لندن دوازده دانشکده پزشکی بود، که فلمینگ از هیچ کدامشان شناختی نداشت- جز یکی که بیمارستان سن مری وابسته به آن بود و تنها چیزی که می دانست این بود که یک تیم واترپولو دارد، و به همین دلیل به آنجا رفت. در همان هنگام بود که المرات رایت به عنوان مدرس باکتری شناسی در آن دانشکده مشغول به کار شد. فلمینگ در ابتدا تصمیم داشت جراح شود، اما پس از فارغ التحصیلی، شغلی در آزمایشگاهی که در آن موقع المرات رایت سرپرستی آن را به عهده داشت به او پیشنهاد شد؛ فلمینگ تا پایان عمر خود را در آن آزمایشگاه گذراند و در سال 1929 استاد باکتری شناسی شد.طی جنگ جهانی اول فلمینگ و رایت به فرانسه اعزام شدند تا به معالجه سربازان زخمی بپردازند. آن زمان پزشکان برای درمان جراحت های جنگی از مواد ضد عفونی کننده استفاده می کردند. اما فلمینگ متوجه شد که فنل ( یا اسید کربولیک که رایجترین ماده ضد عفونی کننده آن زمان بود) بیشتر ضرر دارد تا فایده، چون گویچه های سفید خون را سریع تر از باکتری ها نابود می کند. فلمینگ می دانست که این اثر زیانمند است چون گویچه های سفید ، مدافعان طبیعی بدن در برابر باکتری ها هستند.
نقش اشک دکتر فلمینگ در کشف پنی سیلین :
در سال 1922فلمینگ برحسب تصادف میکروب کشی کشف کرد که باکتری ها را از بین می برد، اما بر گویچه های سفید اثری نمی گذاشت. هنگامی که فلمینگ دچار زکام شد، از ترشحات بینی خود کشتی تهیه کرد. همچنان که ظرف کشت را که پر از باکتری های زرد رنگ بود بررسی کرد، اشکی از چشمش به درون ظرف افتاد. روز بعد وقتی کشت را مورد مطالعه قرار داد، در قسمتی که اشک ریخته بود فضای شفافی دید. کنجکاوی و تیزبینی اش او را به نتیجه صحیح راهنمایی کرد. در اشک ماده ای بود که باعث تخریب سریع ( لیز) باکتری ها می شد، اما به بافت انسان آسیبی نمی رساند. او این آنزیم ضد میکروبی اشک را لیزوزیم نامید. معلوم شد که این آنزیم اهمیت کاربردی چندانی ندارد، چون میکروب هایی که لیزوزیم از بین می برد نسبتاً بی ضرر هستند، اما چنان که خواهیم دید، این اکتشاف مقدمه ضروری کشف پنی سیلین بود.در تابستان سال 1928 فلمینگ مشغول تحقیق درباره آنفلوانزا بود. ضمن انجام کارهای معمول آزمایشگاهی که می بایست کشت های باکتریایی را که در ظرفهای پهن در پوش دار رشد کرده بودند زیر میکروسکوپ بررسی کند، متوجه شد که در یکی از ظرف ها ناحیه شفافی به وجود آمده است. تحقیقات بیشتر نشان داد که ناحیه شفاف در اطراف نقطه ای بود که ظاهراً وقتی سرپوش ظرف گذاشته نشده بود، تکه ای کپک به درون آن افتاده بود. فلمینگ با به خاطر آوردن تجربیاتش در زمینه لیزوزیم، نتیجه گرفت که کپک چیزی تولید می کرد که باعث مرگ باکتری های استافیلوکوک در ظرف کشت شده بود. فلمینگ تعریف کرد:اگر تجربیات قبلی ام نبود[ درباره لیزوزیم] چه بسا مانند کاری که بسیاری از باکتری شناسان دیگر قبلاً کرده بودند ظرف را به دور می انداختم. به احتمال زیاد برخی از باکتری شناسان هم متوجه تغییراتی مشابه آنچه من دیدم شده بودم، اما چون علاقه ای به مواد ضد باکتریایی طبیعی وجود نداشت، کشتها را به دور اندخته بودند. من به جای آنکه مطابق رسم زمانه کشتهای آلوده را دور بیندازم، تحقیقاتی انجام دادم.فلمینگ کپک را جدا کرد و آن را به عنوان یکی از اعضای جنس پنی سیلیوم شناخت، و ماده آنتی بیوتیکی را که تولید می کرد پنی سیلین نامید. بعدها گفت: هزاران کپک مختلف وجود دارد و هزاران باکتری مختلف، و این که بخت ، کپک را در لحظه مناسب در نقطه مناسب بگذارد مثل برنده شدن در مسابقه بخت آزمایی بود. ذکر هزاران باکتری مختلف آن قدر هم بی مورد نبود، چون گرچه پنی سیلین برای باکتریهای متعددی، ازجمله استافیلوکوک، مرگبار است، اما بر برخی از انواع دیگر باکتری ها اثری ندارد. خوشبختانه باکتری هایی که پنی سیلین از بین می برد، سبب بسیاری از عفونت های شایع و خطرناک در انسان هستند.البته در سال 1928 استفاده از کپک برای مقابله با عفونت ، ابتکار کاملاً نوظهوری نبود. لویی پاستور و همکارش ژ. ف. ژوبر در سال 1877 نشان داده بودند که گاه میکروبی از رشد میکروبی دیگر جلوگیری می کند. نوشته اند که درعهد باستان مصریان و رومیان از کپک نان استفاده می کردند، اما هزاران کپک مختلف بر نان می رویند که تنها چند نوع آنها چیزی تولید می کنند که با عفونت مقابله کند. قاعدتاً فلمینگ هم از این مسئله مطلع بود و به همین سبب در می یابیم که چرا شگفت زده شد.فلمینگ در ادامه نشان داد که پنی سیلین برای جانوران سمی نیست و به یاخته های بدن آسیبی نمی رساند:همین سمی نبودن پنی سیلین برای گویچه های سفید بود که باعث شد متقاعد شوم روزی به عنوان ماده ای دارویی شناخته خواهد شد. وقتی پنی سیلین خام در خون انسان آزمایش می شد، رشد استافیلوکوکها را در رقت 1 در 1000 کاملاً مهار کرد، اما اثر سمی آن بر گویچه های سفید چیزی بیش از محیط کشت اولیه نبود. آن را به جانوران نیز تزریق کردم، و ظاهراً هیچ اثر سمی نداشت. چند آزمایش ابتدایی [ بربیماران] نتایج مطلوبی داد اما اتفاق معجزه آسایی نیفتاد، و فهمیدم که باید آن را غلیظ می کردیم . سعی می کنیم پنی سیلین را تغلیظ کنیم اما دریافتیم که پنی سیلین به سرعت خراب می شود، و روشهای نسبتاً ساده ما فایده ای نداشتند.
تاثیر ارنست بوریس چین و دکتر فلوری در کشف پنی سیلین :
در همین هنگام موفقیت چشمگیر سولفانیل آمید باعث شده بود که شیمی درمانی توجه همگان را به خود جلب کند . همکاری هرولد ریستریک و فلمینگ برای جدا سازی و تغلیظ پنی سیلین با شکست مواجه شد، و تا چندین سال بعد دیگر کار مهمی درباره پنی سیلین انجام نگرفت. در اواخر دهه 1930 هاوارد و. فلوری استاد آسیب شناسی دانشگاه آکسفورد همکاری پژوهشی خود را با ارنست بوریس چین ، زیست شیمیدان پناهنده یهودی که از آلمان هیتلری گریخته بود و به سفارش فلوری به آکسفورد آمده بود، آغاز کرد. آن دو تحقیق درباره لیزوزیم، همان آنزیم ضد باکتریایی که فلمینگ کشف کرده بود، و نیز دیگر مواد ضد باکتریایی طبیعی را شروع کردند. چندی نگذشت که پژوهش های آنان بر پنی سیلین که به نظر آنان امید بخش ترین این عوامل بود متمرکز شد.گروه آکسفورد با بهره گیری از روشهای پیچیده شیمیایی برای جداسازی و تغلیظ، که امکانات آن در آکسفورد وجود داشت و فلوری و چین با آن آشنا بودند، اما فلمینگ در سن مری نه با آنها آشنایی داشت و نه بدانها دسترسی، موفق شدند پنی سیلین را آن قدر تغلیظ و تصفیه کنند که خواص درمانی آن را ابتدا در مقابله با عفونت های تجربی در موش و بعداً در افراد بیماری که از عفونت های استافیلوکوکی و دیگر آلودگی های خطرناک رنج می بردند، به اثبات رسانند ( نخستین پنی سیلین را که در انسان استفاده می شد، در لگن های بیمارستانی رشد می دادند؛ با آنکه پنی سیلین را از ادرار بیماران جدا می کردند و مجدداً مورد استفاده قرار می دادند، اما برخی آزمایش های بالینی به دلیل کمیاب بودن این دارو ناتمام ماندند).به سبب ضرورت بهره گیری سریع از توانایی پنی سیلین در مقابله با بیماری ها و درمان زخمهای نظامیان جنگ جهانی دوم، تولید آن در مقیاس گسترده، هم در انگلستان و هم در ایالات متحده، از اولویت های اول بود. فلوری به آمریکا رفت تا روشهای استخراج و تولید پنی سیلین در انگلستان را شرح دهد، و شیمیدانان دو سوی اقیانوس اطلس به طور خستگی ناپذیری کار کردند تا ساختار شیمیایی پنی سیلین را تعیین کنند و از راه تخمیر یا تولید آزمایشگاهی آن را به دست آورند. این مولکول پیچیده و ناپایدار برای نخستین بار سالها پس از پایان جنگ به طور صناعی تهیه شد، اما پیشرفت در گسترش تولید آن از راه تخمیر در مدت جنگ به نحوی استثنایی سریع بود.
نقش شانس در کشف پنی سیلین :
همان طور که بخت یاری در کشف پنی سیلین نقش داشت، در این مرحله از تولید آن نیز وارد صحنه شد. وقتی فلوری به ایالات متحده رفت تا درباره تولید پنی سیلین در مقیاس وسیع تبادل نظر کند، از آزمایشگاه پژوهشی ناحیه شمال وابسته به وزارت کشاورزی ایالات متحده در پئوریای ایلینویز دیدن کرد. مدتی بود که در این آزمایشگاه به دنبال کاربردی صنعتی برای محصول غلّه اضافی، و راه حلی برای مشکلی که در همین رابطه وجود داشت، یعنی دفع ماده چسبناکی که به عنوان یکی از فراورده های جانبی از فرایند آسیاب کردن ذرت به دست می آمد، جست و جو می کردند. وقتی این ماده استخراج شده به محیط کشت پنی سیلین اضافه شد، بازدهی کپک مورد نظر را به طور نامنتظره ای ده برابر افزایش داد.دومین کمکی که آزمایشگاه پئوریا کرد تهیه سویه بهتری از کپک مولّد پنی سیلین بود. صدها کپک از سرتاسر جهان جمع آوری و برای آزمایش به پئوریا فرستاده شدند. شگفت آنکه بهترین کپک را یکی از زنان محلی به نام مری هانت فرستاد، که به دلیل علاقه اش به جست و جو برای کپک های جدید، مری کپکی لقب گرفته بود. او از یکی از بازارهای میوه پئوریا یک طالبی آورد که کپکی با ظاهری قشنگ و طلایی روی آن بود. این سویه جدید کپک بازدهی پنی سیلین را دو برابر کرد، بنابراین ترکیب دو اکتشافی که در پئوریا صورت گرفت میزان بازدهی پنی سیلین را به 20 برابر رساند. چه کسی فکر می کرد پئوریا این قدر در تولید داروی معجزه آسایی که برحسب تصادف در لندن کشف شده بود، نقش پیدا کند؟.
منبع :http://mp3-sh0p.shoploger.com
http://www.rs272.com/
http://rs272.tarlog.com/
http://www.sahand272.blogfa.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
تاریخچه جالب انتقال خون در ایران و دنیا انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره)
Dr.RAHMAT SOKHANI
امروزه عمل اهدا خون ازسوی مردم کشورمان کاری خداپسندانه و انسانی تلقی می شود . در شبهای قدر و همچنین در روز عاشورا و دیگر مراسم مذهبی خیل عظیم مردمی که برای اهدای خون خود به مراکز انتقال خون مراجعه می کنند ، و یا در حوادث غیر مترقبه نظیر زلزله بم صف های طولانی اهداکنندگان خون که در سرمای زمستان منتظر نوبت می ایستند ، خود نشانگر شعور ، نوع دوستی و آزادگی مردم کشورمان دارد. خون سالم در این زمان گوهری بس ارزشمند است . قطرات این مایع حیات را از هم وطنانمان که نیازمند خون سالمند دریغ نداریم .فرهنگ های باستانی نشانه هایی از عقاید آنان نسبت به خون می یابیم به عنوان مثال :" گلادیاتورها خون سربازان مغلوب را به منظور تقویت می آشامیدند . " ویا مغولان معتقد بودند که نباید خون شاهزادگان مغول در معرض آسمان و خورشید قرار گیرد . لذا شاهزادگان خاطی را یا به وسیله زه کمان خفه می کردند ویا اینکه او را در نمد پیچیده و آنقدر می مالیدند تا جان ببازد ." سران مغول به سربازان خود دستور می دادند که برای تقویت ، از خون اسبان خود بنوشند . "و همچنین " شاهزادگان مصر (باستان) برای رفع عوارض پیری و خستگی به دستور ساحران ،خون حیوانات را آشامیده و حمام خون می گرفتند " این همه در کنار اعتقاد و باور به اینکه خون را نشانه شجاعت ، سلامتی وجوانی ابدی می دانستند ، از فرهنگ مردم گذشته حکایت می کند و هیچ نشانی از انتقال خون ندارد. اولین اشاره به انتقال خون را در میان افسانه ها می توان یافت " در حکایت اوید (Ovid) آمده که مدآ (Medea) برای بازگشت جوانی به پدرش خون از رگ های او گرفته و به جایش خون فرد جوان ویا به روایت دیگر معجون عجیبی که با خون ساخته بود جایگرین نمود." البته بی شک این تنها افسانه ایی است که بازهم به خواص جوانی آفرینی خون اشاره دارد ؛ ولی نخستین اشاره به انتقال خون برای درمان بیماری " در یک نوشته قدیمی عبری ...مندرج است که برای درمان جذام پادشاه خون او را عوض کردند " مورد دومی که در این باره موجود است " در سال 1492 ...جادوگری برای بهبود پاپ هشتم که از بیماری مزمن کلیه و پیری رنج می برد اقدام به تعویض خون وی با خون سه جوان نمود "
ولی هنوز بررسی علمی درباره خون انجام نمی گرفت . نخستین کسی که جریان خون و چگونگی آن را توضیح داد پزشکی دمشقی بود " جریان خون ریوی به وسیله پزشکی از اهالی دمشق در اواسط قرن 13 میلادی کشف گردید . علاءالدین علی ابی الحزم قریشی معروف به ابن النفیس (1210- 1280 م ) ." وی معتقد بود که خون برای تصفیه از بطن راست به وسیله شریان های ریوی به ریه ها رفته و درآنجا منتشر و با هوا مخلوط و تا قطره آخر پاک شده و سپس از طریق ورید ریوی به بطن چپ قلب باز می گردد. چنان که به نظر می رسد ابن النفیس تا حدودی جریان خون از قلب به شش ها را برای مبادله گازهای تنفسی ( دفعco2 و جذبo2) را به درستی توضیح داده است .ولی با این حال "افتخار کشف جریان خون نصیب ویلیام هاروی گردید . وی دراثر تجربیات خود درسال 1616 جریان خون را کشف نمود ." اما اولین جرقه انتقال خون در فکر فردی دیگری زده شد " فرانسیس پوتر(Francis Poter) به نقل از یکی از معاصران وی ...شاید اولین کسی باشد که از سال 1639 به فکر انتقال خون بوده و بالاخره ده سال بعد با یک لوله و پر در مرغ انتقال خون انجام داده است . " در تمام این سالها وقتی بحث انتقال خون در میان است تنها به یک شکل و آن هم انتقال خون حیوان به انسان مورد قبول و یا عملی است .ریچارد لوور (Richard Lower ) در 14 نوامبر 1666 در انگلستان ابتدا تا سر حد امکان خون یک سگ را خارج نمود و با انتقال خون سگ دیگر آن را از مرگ نجات داد . لذا ویاولین کسی است که نشان داده است در خونریزی های شدید مناسب ترین راه برای درمان انتقال خون می باشد" ولیدر قرن 17 به غیر از لوور کسی از مفید بودن انتقال خون در موارد خونریزی شدید صحبت ننمود و تنهااز انتقال خون برای درمان جنون ، بازگشت جوانی و یا حتی رفع اختلاف زن وشوهر استفاده می کردند!!. علاوه بر این در همین ایام به دلیل آنکه تنها انتقال خون حیوان به انسان به کار می رفت ، بعضی را نظر بر این بود که انتقال خون حیوانی نظیر گاو موجب انتقال صفات آن حیوان مانند شاخ درآوردن در فرد گیرنده می شود .در همین ایام مخالفت نسبت به انتقال خون چنان بالا گرفت که پرو( pro)نماینده آکادمی علوم (فرانسه ) گفت مگر می شود خون را مانند پیراهن تعویض نمود ؟ بالاخره در اثر پیدا شدن عوارض عفونی که در آن زمان ناشناخته بود پارلمان فرانسه درسال 1675 و به دنبال آن انجمن پادشاهی پزشکی لندن و سال بعد همپاپ عمل انتقال خون را ممنوع و حرام اعلام کرد. ادامه قرن 17 و تمام قرن 18 با رکود در تحقیقات انتقال خون همراه بود؛ بسیاری از پزشکان دراین مدت عمل انتقال خون را کار غیر دانشمندان تلقی کرده و عوارض روحی را از عواقب انتقال خون می دانستند .ولی همین دوره رکود سبب علمی شدن کار انتقال خون شد و " در اواخر قرن 18 دوران ماجراجویی انتقال خون سپری شد و با کارهای جیمز بلاندل (James Blundell) وارد مرحله نوینی گردید. " از نتایج تحقیقات و کوشش های بلاندل می توان به دو مورد زیر اشاره کرد :به جای پیوند شریان به ورید ( که تا آن هنگام انجام می شد ) انتقال خون در دو مرحله انجام گرفت با انتقال خون بین دو حیوان از دو نوع مختلف مخالفت شد .سی باشد که از سال 1639 به فکر انتقال خون بوده و بالاخره ده سال بعد با یک لوله و پر در مرغ انتقال خون انجام داده است . " در تمام این سالها وقتی بحث انتقال خون در میان است تنها به یک شکل و آن هم انتقال خون حیوان به انسان مورد قبول و یا عملی است .
اولین انتقال خون انسان به انسان به وسیله بلاندلانجام گرفت :
"در 23 دسامبر ( یا اکتبر ) 1818 به مرد 35 ساله ای مبتلا به سرطان معده که مشرف به موت بود در مدت 5 الی 6 دقیقه مقدار 325 گرم خون از چند نفر گرفته و تزریق نمود . بیمار به دنبال یک بهبود موقتی بعد از 56 ساعت در گذشت " و در همین ایام " از انتقال خون علاوه بر درمان موارد خونریزی شدید در درمان سوختگی ، سیفلیس و هاری هم استفاده می شد . " به دلیل آنکه اصول بهداشتی در انتقال خون رعایت نمی شد و یا دانش لازم در این زمینه وجود نداشت ، عوارض ناشی از عفونت در حین انتقال خون گسترش یافت .علاوه بر این اهدای خون به هیچ وجه عملی فراگیر نبود لذا از خون گوسفند برای انتقال به انسان استفاده می شد" در آن زمان ضرب المثلی رایج بود که می گفتند برای انتقال خون 3 گوسفند لازم است : اهدا کننده ، بیمار دریافت کننده و پزشک"!
پزشکان در این قرن هنوز به دنبال جایگرینی برای خون در موارد اضطراری می گشتند لذا " در اواخر قرن 19 یک حرکت کوتاه مدت برای استفاده از شیر به جای انتقال خون به وجود آمد ( 80-1873 ) و به خصوص در آمریکا مورد قبول قرار گرفت . ازشیر گاو ، بز وانسان استفاده می نمودند ولی در اواخر 1880 به علت عوارض مختلفی که می داد متروک و نوبت به استفاده از محلول نمکی فیزیولوژیکی رسید " ولی چون این محلول کمبود گلبول های قرمز را جبران نمی کرد بازهم انتقال خون و استفاده از آن مطرح شد .دراین زمان روش انتقال خون به صورت مستقیم وبازو به بازو بود . " ولی این روش باعث از بین رفتن عروق بیمار و اهداکننده خون شده و به علاوه گاهی عمل اتصال دو رگ برای انتقال خون مشکل تر از عمل اصلی درمان بیماربود و همچنین مقدار خون منتقل شده را نمی توانستند تعیین کنند و اغلب انتقال خون را تا زمانی که اهدا کننده رنگ پریده می شد ادامه می دادند. " در این زمان به دلیل ناشناخته بودن گروههای خونی اغلب انتقال خون ها با عدم موفقیت همراه بود . تااینکه"کارل لاندشتاینر و همکارانش در سال 1900 چهار گروه خونیO, A,B,AB را کشف کردندو در سال 1930 فرد مزبور جایزه نوبل را به همین دلیل دریافت کرد. " با کشف گروههای خونی مشل دیگری رخ نمود و آن انعقاد خون بود چراکه انتقال خون مستقیم دیگر میسر نبود و در ذخیره سازی خون های اهدایی خون منعقد می شد " ژودن (Judin)در 1939 در مسکو پیشنهاد استفاده از خون کسانی که در اثر جراحی و حادثه فوت نموده اند (را) مطرح نمود . مزیت آن این است که با یک سوزن در حدود 2 تا 4 لیتر خون به دست می آید که نیازی به مایع ضد انعقاد ندارد زیرا در اثر پدیده فیبرینولیز که از 30 تا 90 دقیقه بعد از مرگ پیش می آید خون قابلیت انعقاد خود را از دست می دهد . در مدت دو سال در حدود 2500 مورد انتقال خون از این طریق انجام گرفت ولی به علل روانشناسی و اشکالات دیگر رونق به دست نیاورد. " تمام این رویدادها به تاسیس اولین بانک خون در آمریکا به سال 1937 منجر شد .و اما از پیشینه انتقال خون در گذشته ایران اطلاعی در دست نیست ولی می توان عمل حجامت را که هم اکنون نیز رواج دارد به نوعی درمان از طریق دریافت خون نامید ؛ در این روش معتقد بودن که خون آلوده از این طریق خارج شده و بهبودی را به دنبال دارد . و اما در دوره معاصر : از سال 1324 به بعد انتقال خون های پراکنده در بیمارستان های مختلف انجام می گرفته است و " در سال 1331 به طور همزمان مرکزخون ارتش توسط مرحوم دکتر محمدعلی شمس و مرکز انتقال خون شیر خورشید سرخ (سابق) توسط مرحوم آقای دکتر احمد آژیر تاسیس و شروع به کارکردند ." در طی این مدت تا تاسیس سازمان انتقال خون اهدا کننده خون وجود نداشت و تنها افراد مستمند اقدام به فروش خون خویش می کردند ( که البته این روش در تمام نقاط دنیا مرسوم بود وهنوز در بعضی کشورها، فروش خون وجود دارد و نه اهدای آن ) و درنهایتبه همت آقای دکتر فریدون علا در سال 1353 سازمان انتقال خون ایران تاسیس و شروع به کار کرد .منبع : پایگاه اطلاع رسانی تبیان
http://www.tebyan.net/nutrition_health/diseases/blood/2004/7/29/7685.html
http://www.rs272.com/
http://rs272.tarlog.com/
http://www.sahand272.blogfa.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
روانشناسان معروف دنیا در یک نگاه
انتخاب :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی ره ارومیه
روانشناسی رشته بسیار گستردهای با موضوعات مختلف است. با نگاهی به نظریات معروفترین متفکران روانشناسی، این گستردگی و تنوع افکار به خوبی قابل مشاهده است.
بر اساس مطالعهای که در ماه جولای 2002 در مجله معتبر Review of General Psychology به عمل آمد، 99 روانشناسی که بیشترین تاثیر را بر این رشته بر جا گذاشتهاند، شناسایی و ردهبندی شدند. این ردهبندی براساس سه عامل صورت گرفت: بسامد ارجاع در مجلات علمی، ارجاع در کتابهای درسی و نظرخواهی از 1725 عضو انجمن روانشناسی آمریکا.
روانشناسان برتر این لیست به قرار زیر بودند. این افراد نه تنها از معروفترین متفکران روانشناسی هستند بلکه همگی نقش مهمی در تاریخ روانشناسی و سهم عمدهای در شناخت ما نسبت به رفتار انسانها ایفا کردهاند:
1- بی. اف. اسکینر ( B.F. Skinner )
(1904-1990)
این روانشناس آمریکایی یکی از رهبران نظریه رفتارگرایی ( behaviorism ) است. کارهای او در زمینه روانشناسی تجربی او را یکی از تاثیرگذارترین روانشناسان تاریخ نموده و روشهای درمانی بر پایه نظریههای او هنوز در سطح گستردهای مورد استفاده است.
2- زیگموند فروید ( Sigmund Freud )
(1856-1939)
وقتی صحبت از روانشناسی میشود، بسیاری از مردم به یاد این روانشناس آلمانی میافتند. کارهای او این عقیده را تقویت کرد که تمام بیماریهای روانی دلایل فیزیولوژیک ندارند. او همچنین شواهدی دال بر این که تفاوتهای فرهنگی دارای تاثیر بر روی روانشناسی و رفتار است ارائه نمود. کارهای او به شناخت بهتر ما از شخصیت، روانشناسی بالینی، رشد انسان و ناهنجاریهای روانی، کمک شایانی نموده است.
3- آلبرت بندورا ( Albert Bandura )
(1925-)
کارهای این روانشناس کانادایی، بخشی از انقلاب «شناخت در روانشناسی» است که از اواخر دهه 1960 شروع شد. نظریه یادگیری اجتماعی آلبرت بندورا بر اهمیت یادگیری مشاهدهای، تقلید و مدلسازی، تاکید گذاشت.
4- ژان پیاژه ( Jean Piaget )
(1896-1980)
کارهای این روانشناس سوئیسی تاثیر عمدهای بر روانشناسی، به ویژه درک ما از رشد فکری و ذهنی کودکان، داشته است. پژوهشهای پیاژه به توسعه روانشناسی رشد، روانشناسی شناخت، معرفتشناسی ژنتیکی و اصلاح روشهای آموزشی، کمک شایانی نموده است. آلبرت اینشتین درباره مشاهدات پیاژه در مورد رشد فکری و ذهنی کودکان و فرایند تفکر چنین گفته است: «این کشفی است که آنقدر ساده است که فقط به فکر یک نابغه میرسد.»
5- کارل راجرز ( Carl Rogers )
(1902-1987)
تاکید اصلی این روانشناس آمریکایی بر تاثیر شگفت توانائیهای بالقّوه انسان بر روانشناسی و آموزش است. کارل راجرز یکی از مهمترین متفکران انسان گراست و روش درمان ابتکاری او که به «درمان راجرین» معروف است، تاثیر عمدهای بر روشهای درمانی داشته است.
6- ویلیام جیمز ( William James )
(1842-1910)
از این روانشناس و فیلسوف معروف، غالباً به عنوان «پدر روانشناسی آمریکا» یاد میشود. کتاب درسی 1200 صفحهای او به نام «اصول روانشناسی»، مهمترین منبع کلاسیک درسی بود و درسها و نوشتههای او کمک شایانی به تثبیت روانشناسی به عنوان یک علم کرد. او در طی 35 سال تدریس خود، تاثیر بسیاری بر روی روانشناسان اوایل قرن بیستم گذاشت.
7- اریک اریکسون ( Erik Erikson )
(1902-1994)
نظریه این روانشناس آلمانی درباره «رشد روانی- اجتماعی» علاقهمندی و تحقیقات بسیاری را در زمینه رشد انسان در دوره حیاتش به وجود آورد. اریکسون که از همکاران آنا فروید (دختر زیگموند فروید) بود، از طریق کشف رشد در طول حیات، شامل دوران کودکی، بلوغ و پیری، به توسعه نظریه روانکاوی کمک بسزایی نموده است.
8- ایوان پولوف ( Ivan Pavlov )
(1849-1936)
این روانشناس روسی با تحقیقاتش در زمینه واکنشهای شرطی، به پیدایش رفتارگرایی در روانشناسی کمک شایانی نموده است. روشهای تجربی پاولوف در تغییر روش روانشناسی از دروننگری و سنجش ذهنی به معیارهای عینی رفتاری، تاثیر عمدهای داشته است. پاولوف در سال 1904 برنده جایزه نوبل روانشناسی شد.
9- کرت لوین ( Kurt Lewin )
(1890-1947)
از این روانشناس آلمانی به عنوان پدر «روانشناسی اجتماعی مدرن» نامبرده میشود زیرا او یکی از نخستین کسانی بوده است که روشهای علمی و تجربه را برای نگریستن به رفتارهای اجتماعی به خدمت گرفته است.
http://www.sahand272.blogfa.com/ http://www.rs272.parsiblog.com/ WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
تاریخچه پزشکی ایران باستان از زبان حکیم فردوسی(2)
نوشته :دکتر جواد وهابزاده اردبیلی، استاد دانشگاه علوم پزشکی اردبیل
ویراستاری مجدد :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه.
قطرهی چشمی
در لشکرکشی کیکاووس به مازندران و جنگ او با دیو سپید و کور شدن چشم سربازان ایرانی (احتمالاً به وسیله ی گاز اشک آور سیر) رستم دیو سپید را کشته و موبد پزشکان با چکاندن خون جگر دیو سپید در چشم سربازان، آنها را درمان میکنند (تداعی کننده وجود ویتامین A در جگر و تأثیر مثبت آن در بینایی):
چنین گفت فرزانه مردی پزشک --- که چون خون او را بهسان سرشت
چکانی سه قطره به چشم اندرون --- شود تیرگی پاک با خون برون
مهرهی التیام بخشی شاهان
شاهان ایران بربازوی خویش مهرهای داشتند که هر زخمی را التیام میداد:
ز هوشنگ و تهمورث و جمشید --- یکی مهره بود خستگان را امید
با این مهره است که کیخسرو زخم مهلک «گستهم» پهلوان نامی را درمان میکند (مهره ی کیخسرو).
عنایت به اهمیت بیمارستان جندی شاپور
پس از اعدام مانی پاک به جرم دعوی پیامبریدر شهر جندیشاپور، پیکرش را ابتدا در دروازه این شهر و سپس در جلوی دیوار بیمارستان جندی شاپور که نقطه ی بسیار شاخص و مهم شهر بوده،آویزان می کنند:
بیاویختش از در شارسان --- دگر پیش دیوار بیمارستان
تأثیر ژن و توراث در فرزند
حکیم طوس بارها به مقوله توراث تحت عنوان نژاد و گوهر اشاره کرده وبه نقش ژن در خلق وخوی و اصالت فرد توجه داد:
چنین گفت کز پاک مام و پدر --- یکی شاخ شایسته آید به بر کرا گوهر تن بود با نژاد --- نگوید سخن با کسی جز به داد
نشانه شناسی بیماری Albinism (زال تنی)
در این بیماری ارثی چون رنگدانه سیاه ملانین در پوست ساخته نمیشود، تمام موهای بدن سفید و پوست هم سفید مایل به صورتیست. چون پدر رستم نیز دچار این اختلال بوده است، اورا زال (زال زر) مینامند.فردوسی نشانه ی زالی را چنین بیان می کند:
ز مادر جدا شد بدان چند روز --- نگاری چو خورشید گیتی فروز به چهره چنان بود برسان شید --- و لیکن همه موی بودش سپید
شرایط پزشک
یکی از شرایط پزشک موفق تندرستی خود اوست:
پزشکی که باشد به تن دردمند --- زبیمار چون باز دارد گزند
مشاوره پزشکی
علاوه برسیمرغ که در موارد حساس نقش پزشک مشاور دارد، خود پزشکان هم گاهی با هم به مشاوره مینشینند:
پزشکان فرزانه گرد آمدند --- همه یک به یک داستانها زدند
ز هر گونه نیرنگها ساختند --- مرآن درد را چاره نشناختند
حتی گاهی از اقصی نقاط دنیا پزشکان با هم تبادل نظر می کنند:
پزشکان که از هند و از روم و چی --- چه از شهر توران و ایران زمین
پزشک در نقش سفیر صلح
برای پیشگیری از حمله اسکندر به هند، «کید» شاه هند طبیبی دانا برای درمان اسکندر میفرستد، پزشک با درمان موفقیت آمیز اسکندر، از موقعیت ممتازی برخوردار میشود و مانع حمله اسکندر به قلمروی «کید» می شود:
ورا خلعت و نیکوییها بساخت --- زدانا پزشکان سرش بر فراخت
تأکید به دادن شرح حال درست از سوی بیمار
هرآنکس که پوشید درد از پزشک --- زمژگان فرو ریخت خونین سرشک
نقش ورزش در تندرستی
زنیرو بود مرد را راستی --- ز سستی کژی زاید و کاستی
پرهیز از پر خوری
مکن در خورش خویشتن چارسو --- چنان خور که نوزت بود آرزو
نباشد فراوان خورش تندرست --- بزرگ آن که او تندرستی بجست
تأثیر سوء شراب در گفتار وتصمیم گیری
کسی کو خورد داروی بیهشی --- نباید گزیدن جز از خامشی به مستی بزرگان نبندند بند --- بویژه کسی کو بود ارجمند
پرهیز از بیش فعالی جنسی
چو افزون شود کاهش افزون بود --- ز سستی تن مرد بی خون بود
خشم مایه پشیمانی و افسردگی
چو خشم آوری هم پشیمان شوی --- به پوزش نگهبان درمان شوی
منبع: ماهنامه حافظ، شماره 13
http://www.irantarikh.blogfa.com
حسین حسینی پناه
http://www.sahand272.blogfa.com/ http://www.rs272.parsiblog.com/ WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
تاریخچه پزشکی ایران باستان از زبان حکیم فردوسی(1)
نوشته :دکتر جواد وهابزاده اردبیلی، استاد دانشگاه علوم پزشکی اردبیل
ویراستاری مجدد :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
نام حکیم ابوالقاسم فردوسی و شاهنامه گرچه تداعی کنندهی سرگذشت شاهان، پهلوانان اساطیری و تاریخی است، در عینحال این شاهکار حماسی، ادبی فارسی دارای مضامین فلسفی، اخلاقی، اجتماعی و دیگر مباحث از جمله نکات پزشکی است، نکاتی که برای خوانندگان گرامی به ویژه پزشکان و علاقهمندان شاهنامه خالی از لطف نیست. البته تذکر این نکتهی بدیهی ضروریست که اشارات پزشکی شاهنامه را با ویژگیهای دانش پزشکی عصر فردوسی و باورهای اساطیری موجود در آن عصر باید ارزیابی کرد، نکتهی دیگر این که برای پرهیز از اطالهی بیشتر کلام، حتیالمقدور سعی شده است موضوعهای بیست و یک گانهی مقاله به اختصار بیان شود:
پیدایش هنر پزشکی در دوران پادشاهی جمشید
فردوسی در شرح پادشاهی جمشید به کاربرد عطرها و فرآوردههای گیاهی به عنوان دارو و پیدایش صنعت طب چنین اشاره می کند:
دگر بوهای خوش آورد باز --- که دارند مردم به بویش نیاز
چو بان و چو کافور و چون مشک ناب --- چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب
پزشکی و درمان هر دردمند --- در تندرستی و راه گزند
که «در تندرستی» با علم بهداشت و «راه گزند » با علم آسیب شناسی امروز قابل تطبیق است.
سیمرغ نماد پزشک و حکیم چاره ساز
واژهی سیمرغ مرکب از «سئنه = saena» نام موبد پزشک وجراح معروف و «مرو = morve» به معنی مرغ در اوستا میباشد. این مرغ افسانهای در شاهنامه نماد پزشک و حکیمیست که مشکلات زیادی ازجمله معضلات پزشکی را برطرف وموجب آرامش میشود. بهعنوان مثال زال نوزاد را که از سوی پدرش سام طرد شده است، در کوه پرورش میدهد و سالها بعد وقتی همین زال از زایمان طبیعی همسرش رودابه درموقع بهدنیا آوردن رستم ناامید و مضطرب است، سیمرغ با دادن مژدهی نوزاد سالم و نیرومند به او، ابرهای تیرهی غم را از خاطر او برطرف میکند:
چنین گفت سیمرغ کاین غم چراست --- بهچشم هژبر اندرون غم چراست
ازین سرو سیمینبر ماهروی --- یکی شیر آید ترا نام جوی
عمل رستمی یا رستمزاد (سزارین Caesarean)
مهمترین و مشهورترین اشارهی پزشکی شاهنامه، شرح تولد رستم از رودابه است که بهعلت درشتبودن جثهی نوزاد بهدستور سیمرغ، موبد پزشکی او را با شکافتن پهلوی رودابه بهدنیا میآورد.
فردوسی بیش از پنجاه بیت به تشریح جزییات تولد رستم اختصاص داده که شرح آن خود مقالهای جداگانه میطلبد و دراینجا فقط به سه بیت آن بسنده میشود، در بیت دوم به تابیدن سر بچه که در اصطلاح پزشکی امروز مانور «ورسیون = version» نامیده میشود، بهخوبی اشاره شده است:
بیاورد یکی خنجر آبگون --- یکی مرد بینا دل پرفسون
شکافید بی رنج پهلوی ماه --- بتابید مر بچه را سر ز را
چنان بیگزندش برون آورید --- که کس در جهان این شگفتی ندید
سیمرغ در نقش جراح
درجنگ رستم و اسفندیار، با توجه به زخمیشدن شدید رستم و رخش، خود سیمرغ شخصاً به معاینهی زخمها پرداخته و با تخلیه خون زخمهای عمیق و با بیرون کشیدن پیکانها، زخمهای رستم و رخش را پانسمان میکند:
نگه کرد مرغ اندرآن خستگی --- بدید اندرو راه پیوستگی
ازو چار پیکان بهبیرون کشید --- به منقار ازآن خستگی خون کشید
بر آن خستگیها بمالید پر --- هم اندر زمان گشت با زیب و فر
در همین نبرد است که سیمرغ با پیبردن به نقطهی ضعف و آسیبپذیر اسفندیار رویینتن و راهنمایی رستم، جنگ با پیروزی رستم پایان میپذیرد.
فن هوشبری و به هوشآوری
فردوسی بارها به استفاده از می و داوری خوابآور بهمنظور بیهوش کردن اشاره میکند. در تولد رستم سیمرغ به موبد پزشک دستور میدهد که پیش از شکافتن پهلوی رودابه، ابتدا او را با می بیهوش کند:
نخستین به می ماه را مست کن --- ز دل بیم اندیشه را پست کن
در داستان بیژن و منیژه هم به دستور منیژه، بیژن را با خوراندن داروی بیهوشی، مدهوش کرده وبه قصر منیژه می برند:
بفرمود تا داروی هوشب --- پرستنده آمیخت با نوش بر
بدادند چون خورد می گشت مست --- همان خوردن و سرش بنهاد پست
ودر قصر او را با گلاب، کافور، روغن و صندل بههوش میآورند:
بگسترد کافور بر جای خواب --- همیریخت بر چوب صندل گلاب
بیاورد روغن مر او را بداد --- که تا گشت بیدار و چشمش گشاد
چو بیدار شد بیژن و هوش یافت --- نگاه سمنبر در آغوش یافت
نوشدارو و پادزهر
در اوستا «انوشا» ودرزبان پهلوی «انوش» بهمعنی بیمرگ آمده و در زبان فارسی هم «نوش» در مقابل زهر آمده و واژهی نوشدارو مترادف با انوشا، انوش، پادزهر و تریاق میباشد. این نوشدارو تنها در خزانهی پادشاهان یافت میشده و زخمیها را از مرگ نجات میداده است . رستم نیز پس از دریدن پهلوی سهراب وقتی به هویت او پی برده، برای درمان زخم پسر از شاه کیکاووس تقاضای نوشدارو میکند:
ازآن نوشدارو که در گنج تست --- کجا خستگان را کند تندرست
به نزدیک من با یکی جام می --- سزد گر فرستی هم اکنون بهپی
فردوسی اشارهای هم به پادزهر دارد و در وصف پزشک هندی که به درمان اسکندر مأموریت یافته بود ،چنین میگوید:
ز دانایی او را فزون بود مهر --- همی زهر بشناخت از پادزهر
گیاهان دارویی
در پزشکی کهن داروها از گیاهان بدست میآمد و واژهی دارو از کلمه «دار» به معنی درخت ساخته شده است (به وجه تسمیه ی پرندهی دارکوب توجه شود) وکلمات drug انگلیسی و drog فرانسه و داروی فارسی صورت تغییرشکلیافته واژهی «داروگ» در زبان پهلویست. فردوسی درشرح پادشاهی انوشیروان به رفتن برزویه ی طبیب به هند جهت آوردن گیاهان طبی چنین اشاره می کند:
چو برزوی بنهاد سر سوی کوه --- برفتند با او پزشکان گروه
برفتند هر کس که دانا بدند --- به کار پزشکی توانا بدند
گیاهان ز خشک و ز تر برگزید --- ز پژمرده و هرچه رخشنده بو
در تولد رستم نیز موبد پزشک، به دستور سیمرغ مرهمی از کوبیدن گیاهی مخصوص و آمیختن آن با شیر و مشک و خشککردن آن در سایه ، ساخته و بر زخم عمل رودابه میگذارد:
گیاهی که گویمت با شیر ومشک --- بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
برآن مال از آن پس یکی پر من --- خجسته بود سایهی فر من
نکتهی ظریف این دستور، توصیه به خشک کردن مرهم در سایه است تا خواص آن در اثر نور آفتاب و گرما از بین نرود،توصیهای که امروز هم در نگهداری داروها به قوت خود باقی است، گیاه طبی پرسیاوشان نیز به روایت شاهنامه از خون سیاوش رسته است:
به ساعت گیاهی ازآن خون برست --- جز ایزد که داند که آن چون برست
در بخش های دیگر مقاله نیز از کاربرد گیاهان دارویی صحبت شده است
ادامه دارد................................
منبع :مجله حافظ شماره 13
http://www.irantarikh.blogfa.com
حسین حسینی پناه
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
زندگینامه جراح مشهور آذربایجانی دکترجوادغفورزاده از زبان خودش انتخاب :دکتررحمت سخنی ازمرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه برای کسی که خوشبخت نیست یادآوری گذشته و تجسم آینده هر دو ملال آور است. خاطرات زیاد از این دسته بیماران دارم که بهیچ وجه فراموش شدنی نیست چون که هموطنان ما به پاکی و طهارت و انجام فرائض دینی پای بند هستند و کسی را که در این راه به آنان کمک کرده باشد فراموش نمی کنند.
شهر تبریز محله نوبر، خانه پدری در آخر یک کوچه با سنگ فرش مرسوم آن وقت قرارگاه زندگی و گردش و بازی و درس خواندن و گذراندن عمر دوران کودکی و نوجوانی من است. پدرم تاجر بازار تبریز و از آنجائیکه ساده و بی ریا و درستکار بود کسب و کارش رونق چندانی نداشت. مادرم فرزند اول ذکور داشت و پس از آن پشت سر هم دختر آورده بود. لاجرم همراه خانواده دایی کوچکم سفری به خراسان می کنند و از لطف و عنایت امام هشتم پس از مراجعت از مشهد کم کم علائم حاملگی و ویاری سنگین و باری سنگین تر ظاهر می گردد و زایمان زودرس پسر دوقلو اتفاق می افتد. دو نوزاد نارس شش ماهه بسیار کوچک و ضعیف و نحیف بودند. اولی که رنج راه زایمان رنجورش کرده بود نتوانسته بود زندگی را ادامه ده ولی دومی بهر حال زنده می ماند. هر وقت یکی از افراد خانواده این نکته را بین خودمان یاد می کن گاهی خودم نیز شک می کنم که آیا او مرده و من زنده ماندم یا بر عکس من مرده ام و او هست که این زندگی مشکل را ادامه داده است. چون در خودم چنین مقاومتی را نمی توانم هرگز باور کنم. دوران دبستان در مدارس شلوغ و پر ازدحام و هیاهوی گلزار ادب و پرورش تبریز چیز گفتنی ندارد. داد و فریادهای مرحوم ادیب مدیر مدرسه و سخت گیری های شدید ناظم و معلم ریاضی آقای هجیری و سوال و جواب های مشکل با مرحوم میرزا محمود خان پرورش و ضرب و شتم و سیلی های بی دلیل حاجی میرزا علی آقای سلطانی معلم عربی و تریس زبان فرانسه و لغت پراکنیهای بی حساب مرحوم بحرالعلومی فراموش شدنی نیست و لذتی هم ندارد. اما دوران تحصیل متوسط سیکل دوم در دبیرستان فردوسی آن زمان در تبریز خاطره انگیز است و دنیای دیگری را بخاطر می آورد. محضر اشخاصی از قبیل مرحوم دکتر روشن ضمیر، مرحوم قاضی طباطبائی، اعلم الهدی و بینش پورعالم دیگری داشت. در حین تحصیلات متوسطه به رشته شیمی و ادبیات علاقه پیدا کردم اما روسای خانواده صلاح در آن دیدند که عوض ادامه تحصیلات دانشگاهی دنبال کسب و کار بروم و کمکی برای خانواده باشم. لذا مدتی راهی بازار شدم ولی از همان ابتدا فهمیدم که آن زرنگی و صفات اهل کسب و کار را ندارم. باید بعد از ظهر و شبها را در دانشکده ادبیات آن وقت تبریز گذرانم و از محضر استادانی از قبیل دکتر جرجانی و ترجانی زاده مرحوم کسب فیض می کردم. در آن تاریخ رشته داروسازی در تبریز هنوز افتتاح نشده بود. در یک سفر کوتاه به تهران در کنکور عمومی دانشکده پزشکی آن شرکت کردم و از قضا شاگرد دوازدهم بین هزاران شرکت کننده درآمدم. خواستم رشته داروسازی اسم بنویسم که بنا به توصیه یکی از بزرگان و عقلای خانواده مرحوم آقای بزرگی وارد دانشکده پزشکی شدم. آیا واقعاً سرنوشت این بود نمی دانم چون اگر قرار بود پزشکی بخوانم از یک سال پیش از آن تاریخ در تبریز می توانستم بدون اشکال وارد دانشکده پزشکی آن زمان بشوم. در دانشکده پزشکی تهران حال و هوای خوبی نداشتم. تقریباً تنها و گوشه گیر بودم. تا آنکه روزی در آزمایشگاه بیوشیمی با احمد شمیم آشنا شدم علت ایجاد ین صمیمیت زودرس نیز این بود که اسم فامیل این دانشجو را استاد نمی توانست خوب تلفظ کند و معنی آن را هم او و شاگردان متوجه نمی شدند. در حالی که من کتاب های تاریخ نوشته پدر او مرحوم استاد علی اصغر خان شمیم همدانی را خوانده بودم و می شناختم. با توضیحات من ناراحتی و عصبانیت احمد خان شمیم و حاضران مرتفع شد. دوستی ما سالها ادامه یافت. بارها از محضر پدر گرامی اش کسب فیض کردم این پزشک عالی قدر در آمریکا است. متخصص جراحی است ولی دیگر زیاد اعضاء را برش نمی دهد و قطع نمی کند بلکه سعی می کند نگهداری و محافظت نماید. در حین تحصیل در دانشکده تهران اینجانب از میان تمام درسها به رشته پاتولوژی یا آسیب شناسی علاقه بسیار پیدا کردم و شیفته این رشته شدم چرا که این رشته از لحاظ بالینی و در زیر میکروسکپ حرف آخر را می زد. روزی در زیرزمین دانشکده پزشکی تهران حضور استاد وارسته مرحوم دکتر کمال الدین آرمین رسیدم و گفتم من از بین درسهای مختلف به این رشته علاقه پیدا کرده ام اجازه دهید که اوقات فراغت از کلاسهای درس دانشکده در محضر شما باشم. این استاد عالیقدر و درویش مسلک از جای خود بلند شد و میکروسکپی پیدا کرد و روی یک سکو در زیرزمین آزمایشگاه گذاشت بمن گفت بنشین و شروع کن. من از سال سوم دانشکده بعد از اتمام کلاس های درس روزانه عوض آنکه به خیابانها و یا سینماها بروم در همان زیرزمین بودم و در کارهای روزانه شرکت می کردم و شبها دیروقت که استاد آرمین و مرحوم دکتر سید محمود ضیاء شمسا که دو سال بود جزو کادر علمی شده بود از آزمایشگاه راه می افتادند با هم از آن بالای دانشگاه تهران پیاده می آمدیم آنها حرف می زدند و ما گوش می دادیم. در انتهای پائینی محوطه دانشگاه و درهای جنوبی آن از همدیگر جدا می شدیم آنها به خانه هایشان می رفتند و من راهی کوی دانشگاه با آخرین سرویس آن میشدم.
رئیس دانشکده پزشکی آن زمان دکتر جهانشاه صالح برای بازدید می آمد و مرا در آزمایشگاه پاتولوژی می دید. سالهای آخر دانشکده پزشکی بود. دوران انترنی در بخش های مختلف کار می کردیم در محضر استاد مهدی آذر و محمد قریب خاطرات بسیار خوبی داشتم و در بخش های داخلی و اطفال نیز از نظر بافت برداری ها و پاتولوژی فعالیت داشتم. در طی گذراندن دوره انترنی در بخش زنان و مامائی دکتر صالح روزی در موقع دست شستن در اطاق عمل بمن پیشنهاد کرد که در بیمارستان زنان پس از اتمام انترنی شروع بکار کنم. با وجود دو دلی تردیدی که داشتم قبول کردم و مرا بسمت دستیار رسمی استخدام کردند و ضمناً از من خواستند که کتاب بیماریهای زنان قدیمی ایشان را که حدود شصت سال قبل از طریق وزارت فرهنگ آن زمان چاپ و منتشر شده بود بازنویسی و تکمیل و با پیشرفت های آن روزی تطبیق و روبراه کنم. من در این راستا سعی و کوشش فراوانی بکار بردم و سعی کردم و از موارد بسیاری از بیماران زنان و مامائی که تا آن تاریخ مشاهده شده مطالب و عکس ها و اسناد و مدارک را جمع آوری کردم و از تمام بافتها و غده ها و برش های میکروسکپی عکس و کلیشه تهیه نمودم و در این راستا از استاد وارسته و بزرگوار زنده یاد دکتر شمسا یاری جستم و بیش از دو سال طول کشید که کتابی نسبتاً آبرومند در دسترس دانشجویان آن زمان قرار گیرد. البته قرار بود که اسم اینجانب بعنوان گرد آورنده روی جلد کتاب مربوطه نوشته شود ولی به این وعده وفا نشد و فقط به ذکر نامی از من در دیباچه کتاب اکتفا گردید. حتی در یکی از جلسات کنفراس های زنان و مامائی آن زمان زنده یاد دکتر فریدون ورجاوند به آنانکه انتشار این کتاب را به دکتر صالح تبریک می گفتند با صدای بلند یادآوری کرد که زحمت اصلی این این کار به گردن دکتر غفورزاده بوده است یادی هم از او بکنید. باری از جایزه آنچنانی آنزمان نیز بهره ای بما نرسید و فقط از مبلغ حق التالیف دانشگاه تهران یک دهم به اینجانب مرحمت گردید. البته در پاره ای از صفحات آن کتاب که بعلت مشغله های زیاد دکتر صالح اصلاحات و تغییرات انشائی انجام نگرفته کاملاً معلوم است که نوشته ها و جملات متن کتاب لحن آذری دارد. زیرا که الحق بایستی یادآوری کنم که دکتر صالح از حق نگذریم مطالب علمی بزبان فارسی را بسیار روان و ساده و واضح می نوشت و جملات او شخص را یاد نوشته های مرحوم محمد حجازی در کتاب زیبا و هما می انداخت. مرد فاضل بسیار باهوش و زرنگ بود منتهی از لحاظ رفتار اجتماعی مشکل بود هر کسی بتواند با او کنار بیاید.
در طی دو سال که بسمت دستیار رسمی جراحی زنان و مامائی در بیمارستان زنان دانشگاه تهران مشغول کار بودم فعالیت در آزمایشگاه آسیب شناسی دانشکده پزشکی را نیز بصورت دستیار افتخاری ادامه دادم و پس از آن هم که در امتحان رئیس درمانگاهی بیمارستان زنان قبول شدم رابطه خود را با استادان آسیب شناسی حفظ کردم و مرتباً جواب تشخیص های پاتولوژی بیماران روزمره را دنبال می کردم که برشهای تهیه شده را نیز مشاهده کنم.
در تاریخ 1/1/41 بسمت رئیس درمانگاه با حق آموزش و از 7/6/42 بسمت متصدی بخش و از 3/1/46 بسمت رئیس بخش جراحی بیمارستان زنان. منصوب شدم و در تاریخ 8/8/46 به رتبه دانشیاری بیماریهای زنان و مامائی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران ارتقاء یافتم. بمدت یک سال از طرف دانشگاه تهران بورس برای مطالعه در خارج اعطاء شد و در دانشگاه کوئینز بلفاست و دانشگاه لندن مشغول بودم و مقاله ای درباره تغییرات اسمیر واژینال در حین حاملگی و زایمان که جنبه تحقیقی داشت به کمک دکتر ویلیس و گرام هارلی نگاشته شد و در مجله زنان و مامائی آمریکا در سال 1967 منتشر گردید. در طی دوران کارورزی در سال 1335 در بخش اطفال مرحوم دکتر قریب مقاله ای راجع به کم خونی حاد تب زا به سرپرستی مرحوم دکتر صادق مختارزاده با همکاری دوست و هم دوره ای خود دکتر احمد شمیم در مجله دانشکده پزشکی منتشر نمودم. مقاله ای راجع به هرمافرودیسم حقیقی، نوع کیستیک تومر آدنوبلاستومای تخمدان، مول هیداتی فورم رباط پهن، آژنزی تخمدان یا سندرم ترنر و بلوغ زودرس با استاد دکتر جهانشاه صالح منتشرکردم.
مقاله ای راجع به گونادوبلاسستوما با همکاری آقای دکتر کریمی نژاد در مجله زنان و مامائی آمریکا جلد 113 شماره 3 سال 1972 منتشر شد. مقاله ای راجع به سرطان نادر دهانه رحم در مجله بین المللی زنان و مامائی جلد 15 شماره 3 سال 1977 با همکاری آقای دکتر ناصر کمالیان انتشار یافت. مقاله ای راجع به آبستنی داخل رباط پهن تا پایان دوره حاملگی در مجله دانشکده پزشکی 1353 و مقاله ای راجع به پرولاپس رحم در مجله آکتامدیکا جلد 11 سال 1976 بکمک مرحومه خانم دکتر سیمین کامیاب منتشر نمودم. مقاله ای رجع به فیستول هی ادراری به کمک خانم دکتر مریم پوررضا در مجله دانشکده پزشکی 1354 منتشر شد. بالاخره مقاله ای راجع به عمل فیستول حالب از راه مهبل در مجله نظام پزشکی شماره 66 سال 1358 منتشر گردید. خلاصه آنکه در هر سال سعی من از ابتدا تکمیل کارم بود و در کنگره ها و کنفراسهای علمی همواره شرکت می کردم. تنظیم برنامه ها و انتشار مطالب مورد بحث کنفرانس ها مدتها با من بود. دبیر دومین کنگره زنان و مامائی در سال 1343 به سرپرستی مرحوم دکتر غلامحسین مصدق با اینجانب بود. در کنگره سالانه رامسر در سال 1337 و 1343 مقالاتی درباره بررسی بالینی و آزمایشگاهی بچه خوره و سرطان جفت و بیماریهای قلبی و حاملگی ایراد نمودم. در کنگره ها و بازآموزیهایی متداول دهه اخیر مرتباً شرکت کردم. سخنرانی ها و مقالات اینجانب در مورد زایمانهای مشکل، آبسه لگن، فیستولهای ادراری تناسلی زنان، نشانه ها زایمان طبیعی و غیر طبیعی، سرطان فرج، مشکلات مربوط به شیوع عمل سزارین، دیستوشی شانه، تشخیص بالینی دیستوشی ها، معمای کیست تخمدان، نکاتی از سرطان پستان که متخصص زنان و مامائی بایست بداند، نقش جواب بافت شناسی آندومتر در معالجات بیماران، دردهای حاد و مزمن لگن در زنان، عوارض داروهای ضد استروژن در دستگاه تناسلی زنان و بالاخره مسئله سزارین بدرخواست مادر. و شرکت در بیش از 12 میزگرد در کنگره های زنان و مامائی بوده است. در سه مورد از جلسات بازآموزی کنگره ها ریاست جلسه را داشتم. در چهار جلسه میزگرد گرداننده پانل بودم. عضو هیئت مدیره جلسه چهارم کنگره پاتولوژی بزرگداشت مرحوم دکتر آرمین در سال 1375 بودم. در یادواره استاد فقید دکتر سید عبدالمحمود ضیاء شمسا سخنرانی داشتم. در سنوات گذشته در سه کنفرانس و گردهمائی علمی کالج جراحان زنان و مامائی انگلستان شرکت کردم.
از سال 1352 بسمت رئیس بخش جراحی زنان و مامائی بیماستان داریوش کبیر سابق و شریعتی فعلی و مدیر گروه جراحی زنان و مامائی مشغول خدمت بودم و با درخواست خود در سال 1359 بازنشسته شدم. پس از آن نیز رابطه علمی خود را با مراکز دانشگاهی و محافل علمی محفوظ نگاه داشتم.
در اوایل کار در بیمارستان زنان بیماران زیادی که مبتلا به فیستول های مجرای تناسلی بودن مرا تحت تاثیر قرار داد. یاد دکتر محسنیان بخیر که روزی تعدادی از این بیماران را به من نشان داد و گفت این بیماران را از این نظر که معالجه شان مشکل است به این آسانی بستری نمی کنند تو اگر علاقه داری به این بیماران کمک کن. من این کار را شروع کردم. تمام آنها را بستری کردم. آماده برای عمل نمودم بیاری خدا به کمک کتاب یوسف محفوظ مصری و بکر بردن روشهای او و کمک از سایر منابع کم کم نتایج خوبی از درمان جراحی این بیماران مخصوصاً از طریق پایین و بدون باز کردن شکم بدست آوردم. در آن زمان و تا حدود 15 سال پیش تعداد مبتلایان به فیستولهای بسیار بزرگ مجرای تناسلی که بعلت زایمانهای مهبلی بسیار مشکل و طولانی ایجاد می شد بسیار زیاد بود. در شرح حال اینگونه بیماران حکایت از توقف و عدم پیشرفت زایمان و گیر کردن و محبوس ماندن سر بچه در مجرای زایمانی بمدت بیش از یکی دو روز بمیان می آمد و معمولاً تعریف می کردند که پس از ناامید شدن ماما از زایمان زن زائو را بعلت نبودن راه ماشین رو بوسیله اسب یا الاغ یا ارابه ای طی مدت طولانی از این ده به آن ده و بالاخره به یک شهری که بیمارستانی داشت می رساندند. پس از زایمان یا حتی عمل در آن بیمارستان چندین روز پس از بیرون آمدن بچه زنده و یا اغلب مرده مجرای زایمای در اثر فشار ممتد وارده و فساد نسج در دیوار مهبل فیستول بزرگی ایجاد می شد و ترمیم اینگونه جراحات مثانه و مجرای ادرار و یا روده بزرگ کار آسانی نبود. خوشبختانه مدتی است که از اینگونه بیماران کمتر دیده می شود چرا که به تمام نقاط دوردست مملکت راه ماشین رو کشیده شده و در صورت پیش آمدن زایمان مشکل و گیر کردن بچه زائو را با یک آمبولانس یا حتی وانت یا ماشین معمولی به نزدیکترین مرکز می رسانند و بهمی دلیل اکنون آمار فیستول مملکت ما خوشبختانه از یک نظر نزدیک به آمار ممالک غربی است باین معنی که فیستول بعلت زایمان تقریباً بهمان اندازه فیستول بعلت اعمال جراحی زنانه و یا حتی کمتر است.
چند سال پیش مادری را پیش من آوردند که 25 سال قبل در نتیجه زایمان بی اختیاری ادرار پیدا کرده بود و همان موقع عمل کرده بودند و نتیجه نداشته است. شوهرش او را رها کرده بود و این زن یگانه فرزند خود را با مشکلات فراوان بزرگ کرده بود فرزند او در کار آزمایشگاه استخدام شده بود و مادرش را بیمه کرده بود. او مادر را پیش من آورد و گفت شنیدم شما در این قسمت کار می کنید و به این بیمار می توانید کمک کنید. من قبول کردم و به کمک باری تعالی این بیمار را عمل کردم و نتیجه مثبت داشت. بعدها روزی که به دیدن من آمده بود گفت پس از 25 سال که با اشکال فراوان خودم را پاک نگاه داشته و با عجله نمازم را خوانده بودم که آلوده نشده نماز تمام بشود. اینک دیگر با راحتی خیال وضو می گیرم و نمازم را بدون نگرانی می خوانم و شما را دعا می کنم. یاد یک دختر دهاتی جوان نیز همیشه در خاطرم هست که در آن سالی که یکی از متخصصین جراحی ترمیمی از آمریکا بنام آقای جونز به ایران آمده بود و برای بیماران مبتلا به فیستول و پارگی های شدید مثانه از روده کوچک کیسه ای مشابه مثانه درست میکرد و محل تخلیه آنرا به جدار شکم وصل می کرد و کیسه ادرار به آن متصل می شد. این دختر مبتلا به فیستول بزرگی در سطح قدامی مهبل بود که ابتدای مجرای ادرار نیز صدمه داشت و حالب چپ نیز گرفتاری داشت. این دختر مبتلا جزو لیست بیمارانی بود که قرار بود این جراح خارجی او را عمل کند. روز قبل از عمل او مرا به کناری کشید و با زبان ساده خودش از من خواهش کرد که نگذارم برای او کیسه ادرار بگذارند. چون در دهی که او سکونت داشت این نوع زندگی عار و ننگ بود. او از من خواست هر چند بار هم شده او را عمل کنم و فقط کارش به کیسه نکشد. من در اینکار سعی زیاد کردم و با سه بار عمل بفواصل معین موفق شدم او از بی اختیار ادرار رهائی پیدا کند. او دعا کنان رفت. پس از مدتی در مطب نشسته بودم که او از ده خود برای دیدن من آمده بود و یک مرغ خوشرنگ و زیبا به عنوان تشکر آورده بود. پسر بزرگم را که بچه بود صدا کردم او مرغ را بغل کرد و برد و هر روز با خوشحالی به من خبر می داد که مرغ باز هم تخم گذاشته است.
در اوایل کار و فعالیت جراحی اینجانب در بیمارستان زنان بیماری را از اراک آورده بودند که یک دوشیزه ارمنی مبتلا به استنوز و آپلازی شدید مهبل بود و می گفتند گاهی چند قطره ترشح خونی از حوالی پرده بکارت خارج شده بوده است. در معاینه پرده بکارت بدون سوراخ طبیعی و مهبل نیز در واقع وجود نداشت. در معاینات لگن رحم حس نمی شد و اگر هم بود بسیار کوچک و غیر قابل لمس بود. در آن موقع سونوگرافی و لاپاروسکپی هم مرسوم نشده بود. او را برای عمل واژینوپلاستی آماده کردیم. من محل مهبل را باز و بخوبی تشریح کردم. مرحوم دکتر صالح و دکتر ورجاوند، دکتر راسخ و دکتر موحدی ایستاده بودند. مرحوم دکتر شاهقلی جراح پلاستیک از پوست ران بیمار پیوند برداشت دور قالب گذاشتیم و در محل مهبل قرار دادیم تمام جراحان حاضر قبل از گذاشتن قالب در محل باز شده مهبل درون لگن را معاینه مجدد کردند و اثری از زهدان پیدا نکردند لاجرم پیوند را انجام دادیم. دکتر صالح گفت به این بیمار و اطرافیان بگوئید که می تواند ازدواج کند اما وعده بچه دار شدن به او ندهید. این بیمار با نتیجه مثبت از نظر پیدایش مهبل جادار مرخص گردید. مدت نه سال بعد روزی این دختر ارمنی با شکم برآمده و راه رفتن مخصوص پش من آمد و اظهار داشت که شما گفته بودید من حامله نمی شوم اینک هفت ماهه حامله هستم اسم و رسمش را یادداشت کردم و پرونده او را از زیرزمین قدیمی بیمارستان زنان که لانه مارها نیز بود پیدا کردم و معلوم شد که همان مریض است. با آن سابقه واژن پیوندی حتماً به نظر می رسید که باید برای سزارین آماده شود ولی او در آخر دوران بارداری در حالی به زایشگاه مراجعه نمود که کاملاً آماده زایمان از پائین بود و بطور طبیعی زائید و دختر سالمی بدنیا آورد. یک سال و چندی بعد مراجعه نمود و حاملگی دوم را به آخر رسانید و دختر دوم را بدنیا آورد. پس از سه سال مجدداً از اهواز به تهران آمد و نوزاد پسری را با وضع بسیار خوب زائید. این بار شوهرش نیز که راننده شرکت نفت بود همراه زنش آمده بود. با من سلام و علیک و دیده بوسی کرد و گفت آمده ام ترا ببینم و سرگذشت خودم را نیز بگویم و بروم و شرح داد که قبلاً یک دختر ارمنی چاق زنم بود و بچه دار نمی شد. کم کم چاق تر شد. قدرت دید خود را نیز از دست داد. گفتند غده مغزی دارد. و بالاخره نتوانستند معالجه اش کنند و فوت کرد. اطرافیان او شبانه سرم ریختند و مرا کتک مفصل زدند که حتماً تو سیفلیس داشتی و دختر ما را مریض کردی و بچه دار نشد. من مدرکی نداشتم که از خود دفاع کنم لذا ساکت ماندم و کتک ها را خوردم. چندی گذشت از قوم و قبیله خودمان شنیدم که یک دختر ارمنی را در تهران پیوند رحم کرده اند (رحم و مهبل در بین مردم عادی مفهوم واحدی دارد) به مادرم گفتم برو این دختر را بهر شکل که هست برای من بگیر و به سن و قیافه و وضع حال او کاری نداشه باش. اگر خداوند بخواهد من او را حامله می کنم تا معلوم شود که سیفلیس دارم یا نه. پس از ازدواج با او هر یکشنبه کلیسا رفتم و جلوی مجسمه حضرت عیسی و مریم دعا کردم و از آنها خواستم که آبروی مرا احیا کنند. بهمین طریق 8 سال زندگی زناشوئی را با ایمان و عشق کامل ادامه دادم و این حاملگی ها و زایمان های غیر منتظره پیش آمد. این مطالب را با حرارت تمام بیان کرد و دعا کنان رفت.
این سرگذشت برای من درس بسیار مهم بود. چون بهر حال بایستی قبول کرد که این دختر در عق لگن یک رحم بسیار کوچکی داشته و سه چهار نفر شخص با تجربه که اسامی آنها ذکر شد نتوانسته بودند آنرا حس کنند و حجم آن بقدری کوچک بوده که ندرتاً قطره ای خون مانند مشاهده شده بود. با تشکیل خانواده و ادامه وظایف زن و شوهری با اعتقاد راسخ به نیروی لایزال خداوندی و داشتن روحیه و امید کم کم این رحم ناچیز رشد پیدا کرده و پس از 8 سال توانسته جنینی را در خود جای دهد. انجام گرفتن زایمان طبیعی از این مهبل و مجرای تناسلی وصله دار جز با کمک باری لایزال امکان نداشته است.
خاطرات زیادی از بعضی نتایج درمانی غیر منتظره دارم که فراموش شدنی نیست. یک مورد زن 35 ساله ای بود که مدتی بعلت خونریزی رحم تحت درمان بوده و چون با درمان هورمونی کورتاژ رحم نتیجه ای عاید نشده بود قرار بود رحم برداشته شود خونریزی رحمی این بیمار یک ترشح سفید مایل به خاکستری و شدیداً آلوده به خون بود درست شبیه آنکه گچ را با آب و خون مخلوط کرده باشند. بافت شناسی آندومتر ضایعه بخصوصی نشان نداده بود. در عکس برداری های مختلف یک کانون مشکوک به سل در ریه دیده شد. پس از رسیدگی های ضروری بوسیله همکاران متخصص در بیمارستان دارآباد دو سال معالجه سل شد و نه تنها رحم برداری نگردید بلکه حامله شد و دختری بدنیا آورد که بسیار سالم و خوش سیما است. یک بار هم زن جوانی که بعلت ناباروری مراجعه کرده بود و تحت درمان هورمونی قرار داشت روزی با اوقات تلخی آمد و اظهار داشت که نه تنها حامله نشدم بلکه نظم و ترتیب عادت ماهیانه ام نیز بهم خورده است و سه چهار ماه است که عادت نشده ام. ابتدا با احتیاط شروع به معاینه از روی شکم کردم و متوجه شدم که چهار ماهه حامله است و صدای قلب جنین را نیز پیدا کردیم و مریض طلبکار بدهکار شد و خوشحال رفت.
بیماری در بیش از چهل سال پیش در حوالی سی سالگی با تشخیص سرطان پیشرفته دهانه رحم پس از مشورت با بزرگترها قرار شد رادیوتراپی شود از ما چند روز رخصت خواست که به زیارت امام رضا برود و بعداً معالجه را شروع کنیم. این کار انجام شد و درمان او اول با گذاشتن سوزن های رادیوم آن زمان که دکتر صالح مرحوم از آمریکا آورده بود شروع شد سپس اشعه درمانی بیرونی بعمل آمد. شوهر نظامی و مضطرب آن بیمار از ناراحتی و عجله تصادف کرد و جان سپرد ولی این بیمار بزیست و هنوز هم زنده است و دختر و نوه خود را پیش من می آورد. کانون سرطان خاموش و بیمار سالم و سر حال است.
هموطنان ما همیشه قدرشناس بودند و بهر شکلی مراتب سپاس و دعای خیر را بجا می آوردند. روزی بیماری که خانم مسنی بودند از یکی از شهرهای کوچک شمال بنام آسیا بر چند سال بعد از عمل جراحی که شده بود برای دیدار مجدد آمده بود. دستمالی دستش بود با همان لهجه شمالی گفت که این عدسی ها را از باغچه حیاطمان برایتان چیدم و آوردم. این حرکت انسانی گرچه ارزش مادی چندانی نداشت ولی از لحاظ معنوی بسیار با ارزش بود. یاد یکی از بیماران چهل و چند سال پیش که حاملگی خارج از رحم او بموقع تشخیص داده شده و عمل شده بود و در شهرستان زنوز زندگی داشت هر سال روی سیب های آویزان از درخت در مرحله ای که هنوز قرمز نشده بود اسم اینجانب را می نوشت و موقعی که می رسیدند آنها را می چید و می آورد و روی آنها اسم بنده به رنگ روشن در زمینه قرمز خوانده می شد. این یادآوری و تشکر سالها ادامه داشت تا وقتیکه خانواده شان از زنوز به تهران آمدند. هنوز آنها بسراغ ما می آیند و مادر جوان سابق مادر بزرگ فعلی را دختر و نوه هایش همراهی می کنند. مهر و علاقه خانوادگی در طبقات متوسط مردم خارق العاده است بطوریکه خود را در مقابل اولاد فراموش می کنند. اخیراً خانم مسنی را دخترهایش پیش من آوردند که سر اولین زایمان در مرند پارگی مثانه می گیرد یک بار هم عمل می شود و نتیجه نداشته این زن و شوهر با همان وضع زندگی را حفظ می کنند و با همان بی اختیاری ادرار پشت سر هم شش حاملگی دیگر راه می اندازند و زایمانها نیز از پایین انجام می گیرد. اخیراً فرصت و امکاناتی یافته اند که برای درمان فیستول وزیکوواژینال اقدام نمایند.
اساتیدی که تاکنون مرا تحت تاثیر قرار داده اند مرحوم دکتر مهدی آذر، دکتر محمد قریب، دکتر کمال الدین آرمین، و دکتر سید عبدالمحمود ضیاء شمسا بودند که همگی برحمت ایزدی پیوسته اند. مرحوم دکتر صالح نیز از نظر بیان مطالب علمی و گرم کردن کلاس درس شخصیت بارزی بود. بطوریکه چندین ساعت در سر کلاس درس او بسرعت می گذشت و کسی خسته نمی شد.
از میان شاگردهای من که سواد و شخصیت والائی داشت و اگر من به او بعنوان یک معلم چند بخیه یاد دادم او بمن درس اخلاق و رفتار با بیمار و دلسوزی و خدمت و مهربانی آموخت و در واقع استاد من بود. روانشاد خانم دکتر سیمین کامیاب است که همه او را خوب می شناختند. متاسفانه زودتر از موقع از دنیا رفت و در این دنیا نیست که از او راجع بمن سوال بفرمایید. همین قدر می توانم بگویم که هر جا اشکالی پیدا می کرد مرا می خواست و مشاوره می کرد.
در طی چندین سال از اطراف و اکناف مملکت ما بیماران مختلف به اینجانب مراجعه کرده اند بطوریکه از طرز صحبت آنان محل سکونت شان را حدس می زنم و اغلب شهرها و قصبات نزدیک و دور این آب و خاک بدون آنکه از نزدیک دیده باشم پیش چشم من مجسم است. ناهنجاریهای مادرزادی در شمال غرب و آذربایجان شایع تر است. بدکاری تخمدان و ناباروریهای مربوط به آن بیشتر شمالی هستند. از بین سرطانها تومرهای تخمدان در مملکت ما دست و پاگیرتر است چرا که همیشه دیر تشخیص داده می شود. حتی یک مورد بود که یک فرهنگی بسیار فهمیده تومر تخمدان طوری در حفره صفاق او پراکننده شده بود که مایع آسیت از راه لوله ها از رحم مهبل دفع می شد و همکاران واقعاً با معلوماتی خیال می کرده اند فیستول ادراری دارد. سرطان دهانه رحم در مملکت ما زیاد شایع نیست. چرا که باورهای مذهبی و محدودیتهای امور جنسی در بهداشت آن قسمت موثر است.
اخلاق بیمار و انتظارات او از پزشک معالج بسیار قابل بحث است. ساکنین نقاط مختلف مملکت ما هم بسیار متفاوت هستند. همشهری ها و هم زبا نهای ما سخت گیرند و انتظارات زیادتر از دیگران دارند. شمالی ها نیز در عین حالیکه بسیار روشن و فهمیده هستند تا حدودی سخت گیرند. از سایر شهرستانها یزدی و کرمانی ها اعتقاد و احترام بیشتری به طبیب خود دارند و همراهی بیشتری با پزشک معالج خود می کنند. روزی یک نوجوان برومندی همراه مادرش به مطب اینجانب آمد. مادرش او را معرفی کرد که این پسر زرنگ و باهوش که توسط شما بدنیا آمده در امتحان المپیاد فیزیک قبول شده است و آمده از شما خداحافظی کند. این دانشجو در دانشگاه سوربن مشغول تحصیل است.
نامه های تشکر و تقدیر از طرف مردم عادی و مقامات دانشگاهی در طی دوران خدمت داشته ام. یک بار لوح تقدیر در سال 79 در هشتمین کنگره باروری و ناباروری دانشگاه تهران گرفته ام. سال 82 برای اینجانب سالی آرامش بخش و تسکین دهنده ای بود. در روز بزرگداشت پزشک از طرف سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی بعنوان پزشک نمونه انتخاب و جایزه و لوح تقدیر دریافت نمودم. در کنگره بین المللی انجمن جراحی زنان و مامائی سال 82 ایران نیز بعنوان پیش کسوت انتخاب و مورد لطف محبت قرار گرفتم و جایزه و لوح تقدیر دریافت کردم و بالاخره در جلسه دانشگاه علوم پزشکی تهران برای تقدیر از 14 استاد پیش کسوت برگزیده سال 82 تقدیر شدم و لوح جایزه با ارزش دریافت نمودم. این نکته برای من شگفت انگیز بود که با وجود آنکه من همیشه بکار خودم مشغول بودم و فعالیت اجتماعی چندانی نداشتم باز هم عده ای اشخاص با وجدان و قدرشناس هستند که نمی گذارند حق بعضی کاملاً پایمال شود و من از صمیم قلب از تمامی آنان سپاس گذاری می کنم.
زندگینامه پزشک مشهور آذربایجانی دکترمحمدعلی مولوی اززبان خودش سال 1332به تهران مراجعت کردم پس از گذراندن امتحانی ، وارد کادر هیئت علمی دانشگاه تهران – بخش آقای دکتر « منوچهر اقبال » - شدم و از همان زمان دروس ژنتیک پزشکی را در دانشگاه بعد از ظهر ها در سال پنجم و دروس پزشکی داخلی و عفونی کودکان را در بیمارستان هزار تختخوابی آغاز کردم . سه سال بعد ، صبح ها ، یک بخش عفونی کودکان به حقیر نفویض شد که بیماران ژنتیکی ومشاوره و احیانا" بستری کردن بیماران مربوطه در این بخش صورت می گرفت هم چنین بررسی و مقایسه دو قلوها نیز درهمان بخش انجام می شد . در سال 1962 از طرف سازمان بهداشت جهانی برای تکمیل دوران ژنتیک ، به دانمارک رفتم و درمدت سه ماهه آن استفاده فراوان ا زآن دوران بردم . در سال 1964 نیز از طرف WHO برای گذراندن دوره ی یک ماهه عازم امریکا شدم در سال 1336 از طرف سازمان بهداشت جهانی به عنوان کارشناس ژنتیک شناخته شدم . فعالیت های پژوهشی و سمت های اجرایی : مقالات بنده در کلیه ی مجلات آن زمان ( سخن پزشکی ، مجله ی کودکان ، زنان ، نظام پزشکی و دانش پزشکی ) ملاحظه می شود در جمله ی سمینارها و کنگره های داخلی و خارجی شرکت و در مورد امراض ارثی سخنرانی می نمودم در سال 1341 اجازه ی نشر یک مجله به نام دانش پزشکی را با همکاری آقای « دکتر جواد هیئت » کسب کرده و مدت 5سال آن را منتشر کردیم دربیشتر موارد سخنرانیهای هفتگی بیمارستان هزار تختخوابی و ، بیماران جالب ارثی مانند سندرم داون ، مارفان ، لورانس مون ، نشانگان پوتس جگرس، پولیپ های روده و غیره ، معرفی می کردم . راهنمایی رساله های متعددی را درمورد بیماریهایی ارثی کودکان و عفونی به عهده داشتم هر کدام از فارغ التحصیلان که برای خداحافظی وادامه تحصیل به خارج از کشور سفر می کرد ، سفارش می کردم که در صورت تمایل رشته ی ژنتیک را برا ی تخصص انتخاب نمایند ولی جمله ی آنان رشته های پر درآمد مانند جراحی زیبایی ، زنان ، جراحی قلب و عروق ، پوست و... را انتخاب می کردند . دانشجویان زیادی حقیر را به نام آقای ژنتیک می نامیدند چون درآن زمان رشته ای به این نام در دانشگاه وجود نداشت . در سال 1336 در کنگره ی بین المللی کودکان ، دو بیمار مبتلا به نشانگان فریاد گربه را معرفی کردم . در سال 1340 یک انجمن ژنتیک با شرکت کلیه ی کاردانان ژنتیک انسانی دامی و گیاهی تشکیل دادیم . بعد از آن ، هر سال دردنباله ی کنگره ی کودکان مدت 2 روز سمینار ژنتیک تشکیل می شد که مباحث گوناگونی راجع به مسائل متعدد ژنتیک روز بحث می شد خوشبختانه آقای « دکتر کریمی نژاد » استاد هیستولوژی که علاقه ای به ژنتیک داشتند در سال 1345 فعالیت خود را در بیمارستان زنان بخش خصوصی شروع کردند . به طوری که امروزه آزمایشگاه خصوصی ایشان ا زمعتبرترین مراکز ژنتیک به شمار می رود درسال 1340 در بیمارستان هزار تختخوابی به کمک آقای دکتر نفیسی و دکتر خاوری بخش سیتوژنیک راه اندازی شد . به خاطر دارم که مردی از طرف پزشکی قانونی به من معرفی شد ، که مرتکب قتل شده بود و وکیل وی ادعا کرده بود ، وی به علت داشتن XXY ، اختیاری برای قتل نداشته و از مجازات معاف می باشد از این شخص در بخش آقای « دکتر نفیسی » کاریوتایپ به عمل آمد و ملاحظه گردید که یک مرد سالم XY می باشد و جواب آن به پزشکی قانونی تحویل گردید نامبرده قبلا" به بنده مراجعه و حقیر را تطمیع کره بود که جواب مساعدی به پزشکی قانونی بدهم ولی از آن استنکاف کردم . در سال 1349 به کمک آقای « دکتر خاوری » و « دکتر روزبهانی » یک مرکز ژنتیک و مشاورات خصوصی تشکیل داده و مراجعان را راهنمایی می کردیم . در ابتدای کار قریب 10 سال ، بیشتر مراجعه کنندگان ما موسوی ( یهودیها ) بودند ولی بعد از آن ، به علت منصرف شدن از ازدواج ها ی فامیلی ، موردی مشاهده نشد . در سال 1955که مأموریت یافتم یک مرکز تحقیقات ژنتیک دربیمارستان حمایت مادران ( بیمارستان شهید اکبر آبادی کنونی ) دایر نمایم ، با کمک آقای « دکتر خاوری »و « دکتر روزبهانی » و « دکتر یزدانی » که اکنون در سوئد است و « دکتر مظهری » اقدام به جمع آوری افراد کاردان مناسب که پس از طی دورانهای لازم ا زتخصص های بیو شیمیایی ، بیولوژی و سیتولوژی انتخاب کردیم ، مشغول کار شدیم . در ضمن 24 تن از افراد فوق دیپلم را به مدت یک سال دوران مشاورت و مسائل ژنیتک آموزش دادیم که به زایشگاههای وابسته 8 گانه حمایت مادران رفته وبیماران مربوطه را به مرکز معرفی نمایند و از نظر غربالگری کمک کنند متأسفانه پس از انقلاب ، توجهی به مرکز تحقیقات ژنتیک که به زحمت فراهم گردیده بود نشده و 27 تن از کارمندان ما را به بخشهای دیگر منتقل کردند و آقای « دکتر روز بهانی » و « دکتر یزدانی » نیز به خارج از کشور رفتند حقیر و آقای « دکتر آملی » متخصص کودکان با یک منشی تنها باقی ماندیم ما در بخش ژنتیک غربالگری فنیل کتونوری و گالاکتوزمی را آغاز کرده بودیم و از کلیه ی نوزادان زایشگاه حمایت مادران که روزانه بیش از 100 زایمان انجام می شد تست و آزمایشات لازم را از بابت دو بیماری یاد شده ، آغاز کرده بودیم . همینطور اختلالات ژنتیکی سیتولوژی را بررسی می کردیم . در ضمن بهداری وقت ، مقدار زیادی شیر ویژه ی مبتلایان به فنیل کتونوری را در اختیار ما می گذارد تا به کودکان مبتلا تفیض کنیم ، کودکان زیادی پیدا کردیم که از کند ذهنی و عقب ماندگی ذهنی نجات یافتند. متأسفانه شیرو مواد غذایی نیز قطع شد و مبتلایان وضع اسفباری پیدا کردند و به زحمت با هزینه ی شخصی که کمرشکن بود شیر تهیه می کردند . اکنون پرونده ی قریب به 140 بیمار مبتلا در بخش تحقیقات وجود دارد که جالب توجه می باشند . مشاوره ی ژنتیک با مبتلا شدگان عوارض ارثی و دوقلوها درمرکز ما مجانی بود . با مشاهده ی چنین وضعی بنده درخواست بازنشستگی کرده و از کار به کنار رفتم . اکنون آقای « دکتر آملی » با حداقل امکانات بخش را اداره می فرمایند . بنده پس ا زسه سال بازنشستگی توسط مرکز بهداشت استان توسط آقای « دکتر نقوی » با همیاری آقای « دکتر مظهری » و دکتر « خاوری » دعوت شدیم که مرکز مشاوره ی ژنیتک و صدای مشاوره ی خانواده را از بابت مسائل ژنتیکی را اندازی کنیم . قرار بود یک آزمایشگاه ژنیتکی هم در مرکز یاد شده تأسیس گردد . متأسفانه برکنار شدن آقای « دکتر نقوی » منجر به تعطیلی مرکز مشاوره گردید . بنده و همکاران به درمانگاه بهزیستی شرق تهران منتقل شدیم و مشاورات ژنیتکی را در آن جا تشکیل دادیم . خوشبختانه با تشریف فرمایی آقای « دکتر شفقتی » هم به درمانگاه یادشده ، رونق مشاوره بیشتر شد . |
پس از دو سال اداره ی مشاورات در سال 1373 به دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی دعوت شدم که یک مرکز تحقیقات ژنیتکی در آن جا تشکیل بدهم و یک ساختمان ( کنونی ) بزرگی هم با وسایل مقدماتی جهت این کار در نظر گرفته شده بود . در ابتدای امر 4 تن کارمندان این مرکز بودند که به سبب گرفتاری خانوادگی دو تن مرکز را ترک کردند . از همان ابتدا بنده مشاورات ژنیتکی را دایر کرده و سعی کردم در تکمیل وسایل لازم و جلب همکاران کاردان رونقی راکه در خور چنین مرکزی بود فراهم سازم ولی به سبب فقدان افراد کاردان و علاقه مند ، دو سال اول به جز مشاورات ژنیتکی و تدریس سه واحد 32 ساعته مشاوره و پیشگیریهای ژنیتکی برای کارشناسی مددکاری،پرستاری و فیزیوتراپی ، پیشرفت دیگری به سبب دشواری مالی انجام نگرفت . خوشبختانه به سال 1375 آقای دکتر « نجم آبادی » متخصص ژنیتک مولکولی از امریکا مراجعت کرده متمایل شدند با بخش مرکز تحقیقات ژنیتک همکاری نمایند . با کمال خوشحالی مورد استقبال قرار گرفته و مشغول کار شدند . کاردانی و پر کاری ایشان باعث شد که حقیر سرپرستی مرکز را مدتی بعد به ایشان واگذار کرده و خود مشاورو عضو هیئت علیم مرکز و دانشگاه باشم . بعد با آقای « دکتر شفقتی » ، سرکار خانم « دکتر کهریزی » ، آقای « دکتر جوان » ، آقای « دکتر حاجی بیگی » خانم « دکتر نیشابوری» ، خانم « دکتر کیهانی » خانم « دکتر حاتمی » و خانم « دکتر بهجتی » به گروه ما پیوستند و مرکز تحقیقات رونق کافی گرفت . امید است که با تکمیل وسایل لازم و استخدام یک آمارگر ، کاردان اعصاب و روان ، زنان ... کادر مرکز تکمیل گردد و رونق دلخواه حقیر را به دست آورد . |
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
تاریخچه بیماری مهلک ایدز
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی ره ارومیه
در 1981، 8 مورد وخیم ابتلا به بیماری سارکوم کاپوسی (KAPOSI’S SARCOMA) که نوعی سرطان بدخیم عروقی است، در میان مردان پرخطر نیویورک گزارش شد. این نوع سرطان نادر است و معمولا ً سالمندان را گرفتار می کند. همزمان با این رویداد، شمار مبتلایان به نوعی عفونت نادر ریوی نیز در نیویورک و کالیفرنیا افزایش یافت.
مسئولان بهداشت و درمان آمریکا در آن زمان علت شیوع ناگهانی این دو بیماری را نمی دانستند؛ اما امروزه این دو واقعه پزشکی مصادف با تولد بیماری ایدز در زندگی بشری در نظر گرفته می شود.
طی یک سال، این بیماری ناشناخته گسترش یافت و در 1982، AIDS (ACQUIRED IMMUNE DEFICIENCY SYNDROME) به معنی «سندروم نقص ایمنی اکتسابی» نام گرفت. رفتهرفته، این بیماری نه تنها همجنسگرایان، بلکه گروههای مختلفی از مردم بی گناه را مبتلا کرد. بیماران هموفیلی و معتادان گروههای بعدی بودند.
در این سالها، بیماری جدیدی در فقیرترین قاره جهان به معضلی جدی تبدیل شد. این بیماری را آفریقاییها در زبان بومی اسلیم (SLIM) به معنی مرگ در نتیجه تحلیل تدریجی بدن می نامیدند، به دنبال تحقیقات بیشتر مشخص شد که این بیماری همان ایدز است .
در 1984، تلاش دانشمندان و محققان برای کشف علت بیماری کشنده ایدز به نتیجه رسید. گروهی تحقیقاتی به سرپرستی رابرت گالو ادعا کرد که عامل این بیماری را شناسایی کرده است. البته این گفته به شدت با اعتراض محققان فرانسوی که ماهها قبل ویروس HIV را شناسایی کرده بودند رو به رو شد.
براساس آخرین تحقیقات بر روی ویژگیهای ژنتیکی ویروس HIV، این ویروس از ترکیب دو ویروس مختلف در شامپانزه به وجود آمده است.
ویروس HIV از دیدگاه علم ویروس شناسی به گروهی از ویروسها تعلق دارد که در میمونها بیماریزا هستند. یافته ژنتیکی مذکور این نظریه را که ایدز طی یک قرن گذشته در جنگلهای غرب آفریقا ظهور کرده است، تأیید می کند. به اعتقاد دانشمندان، انسان برای اولین بار در نیمه اول قرن گذشته در نتیجه شکار و تغذیه گوشت شامپانزه، سنتی که هنوز در آفریقا ادامه دارد، به این ویروس آلوده شده است. بسیاری از دانشمندان بر این باورند که انتقال ویروس بیش از یک بار اتفاق افتاده است، زیرا انواع متفاوتی از این ویروس باعث بروز بیماری ایدز در انسان می شود.
جالب آنکه هرچند نخستین مورد ابتلا به ایدز در 1981در آمریکا گزارش شده ، شواهد نشان میدهد که اولین قربانی ایدز در این کشور یک جوان سیاه پوست بوده که در 1969درگذشته است.
در توجیه کشف همزمان این بیماری در دو نقطه جغرافیایی گفته می شود که افزایش تعداد سفرهای بینالمللی پس از دهه 1960، به گسترش ویروس HIV در نقاط مختلف جهان کمک کرده است.
ادوارد هوپر، خبرنگار انگلیسی، در کتاب خود با عنوان رودخانه نظریه جالبی را درباره نحوه انتقال این ویروس از شامپانزه به انسان مطرح کرده است. به ادعای هوپر، در اواخر دهه 1950، برای تولید نخستین نمونههای واکسن خوراکی فلج اطفال، 400 شامپانزه شکار شدهاند و استفاده از کلیه شامپانزههای آلوده به ویروس HIV برای تولید واکسن، ویروس را به دستکم یک میلیون نفر از اهالی کنگو، روندا و بوروندی منتقل کرده است. براساس شواهد موجود، محلهای 28پروژه تولید واکسن با مکانهایی که اولین موارد آلودگی به ویروس HIV ثبت شده همپوشانی داشته است
متاسفانه آموزش، تنها راه پیشگیری
خطر تهدید ایدز آنقدر جدی است که اگر دست روی دست گذاشته شود جوانان این مرز و بوم به سرعت دچار این دام رها نشدنی خواهند شد تا کنون در دنیا هیچ کس نتوانسته به طور اساسی به درمان قطعی hiv و AIDS برسد اقداماتی مقدماتی در سطح دنیا شده اما هر روز به تعداد بیماران پرخطر این بیماری افزوده می شود کلیه دانشمندان معتقدند تنها راه علاج این بیماری و معضل اجتماعی و پزشکی آموزش و پیشگیری است .
در ایران یک نکته و یک تفاوت بسیار موثر وجود دارد و آن تدین و حس انسان دوستی و کمک به انسانها از ارزشمند ترین خصوصیات ایرانی ها است و با همین نکته به خوبی می توان به جامعه دیندار و دینمدار خدمت کرد در ایران چند سالی است که به طور جدی آموزش و پیشگیری از ایدز در دستور کار وازت بهداشت و درمان قرار گرفته است 0
و استان همدان شاید به لحاظ آماری خیلی نباشد اما در بخش اطلاع رسانی و آموزش با تشکیل کارگروه و چند زیر کمیته در امر اطلاع رسانی بسیار موفق بوده است و کلینیکهای مثلثی در شهر ستان همدان راهاندازی شده و بدون اینکه شخص دچار معظلات اجتماعی شود به راحتی می تواند با مراجعه به این مراکز از بیماری و نحوه برخورد با این مشکل را آموزش می بیند.
سه رأس مثلث نمادین فعالیتهای این کلینیکها شامل مشاوره و درمان اعتیاد، مشاوره و درمان ایدز، مشاوره و درمان بیماریهای پرخطر به غیر از ایدز است. در بخش مشاوره و درمان AIDS ، هدف طولانی کردن مرحله کمون بیماری ایدز است. درمان AIDS بسیار پرهزینه است. افرادی که در مرحله فعال بیماری ایدز هستند سالانه به داروهایی با قیمت تخمینی ده میلیون تومان نیاز دارند که تمام این هزینه را وزارت بهداشت و درمان می پردازد.
کلینیکهای مثلثی با حفظ کلیه اصول رازداری و تنها با ارائه یک کُد به بیمار مبتلا به ایدز و بدون دریافت اطلاعات شخصی به این بیماران کمک می کنند.
تجربه جهانی مقابله با ایدز نشان داده است که وزارت بهداشت نمیتواند به تنهایی این وظیفه سنگین را بر عهده گیرد و دخالت نیروهای مردمی بدون تردید اجتنابناپذیر است. در ایران نیز مانند سایر کشورهای جهان نقش سازمانهای غیردولتی در فعالیتهای ضد ایدز روزبه روز پررنگ تر می شود.که امید واریم هر چه زودتر جوانان و مردم متدین این سرزمین از خطرات ایدز در مان بمانند
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
تاریخچه بیماری یل در یک نگاه
3000 سال پیش از (http://p30pedia.com) میلاد
• آثار سل ستون مهره در مومیائی های مصری مشاهده شد .
• اشاره به بیماری سل در قانون مانو در هند به عنوان یکی از علل منع ازدواج با دختری که در اجدادش بیماری به سل وجود داشته است .
• اشاره در طب قدیم چین به بیماری سل تحت عنوان کائوپینگ
• اشاره به مصر به عنوان مرکز معالجه مسلولان در گزارش هرودت مورخ یونانی
2000 سال قبل از میلاد
• اشاره به بیماری سل در قانون حمورابی
700 سال قبل از میلاد
• اشاره در آئین زرتشت پیامبر به انتقال بیماری از طریق دفع خلط
500 سال قبل از میلاد
• تشریح کامل و ذکر مسائل بهداشتی و عوارض بیماری سل توسط بقراط پزشک بزرگ یونانی
300 سال قبل از میلاد
• اشاره ارسطو به بیماری سل
قرن اول میلادی
• جالینوس پدر طب تجربی در رابطه با سل توضیح داده و داروهایی را نیز جهت درمان به کار برده است . او معتقد بود که جهت جلوگیری از سرایت بیماری , بیماران مسلول باید از افراد سالم جدا شوند .
قرن ششم تا هشتم میلادی
• توضیح هارون اسکندوانی (سال622م) و حنین ابن اسحاق (873-809م) در رابطه با بیماری سل
قرن نهم میلادی
• تشریح بیماری سل توسط ابوبکر محمدبن زکریای رازی در کتاب الحاوی
وی اولین پزشکی است که در رابطه با سل استخوان اندام ها بحث می کند .
قرن دهم میلادی
• ارائه اطلاعات ارزشمند بالینی و آسیب شناسی در رابطه با بیماری سل توسط شیخ الرئیس ابوعلی سینا (980-1037م) در کتاب قانون
قرن یازدهم میلادی
• ارائه مطالب جالب در مورد سل در کتاب ذخیره خوارزمشاهی توسط سیداسماعیل جرجانی(1135م)
1548
• پایه گذاری علم اپیدمیولوژی توسط فراکاسترو ایتالیائی (1548م) و ارائه نظریه مداخله یک عامل غیر قابل روئیت در انتقال بیماری سل
1803
• بیان نکروزکازئوز در داخل توبرکول به عنوان مهمترین عامل سرایت بیماری سل توسط وتز(Vettes) آلمانی
1808
• به کارگیری نام لوپوس بر روی سل پوستی توسط روبرت ویلیام
1814
• افتتاح بیمارستان سلطنتی مسلولین در لندن
1816
• اختراع استتسکوپ توسط تئوفیل لانک فرانسوی و ارائه طبقه بندی نشانه های بیماری سل و خصوصیات بیماریزائی و علائم سمعی در سل این پزشک در سال 1826 به دلیل ابتلاء به سل در گذشت .
1825
• بیان اثر مکانیکی خلط بر روی حنجره در سل لارنکس توسط پیرلویی (Pierre Louis)
1834
• ارائه نخستین کتاب در رابطه با سل توسط ساموئل مورتون
1839
• به کارگیری نام توبرکولوزیس برای بیماری سل توسط Schonlein
1850
• پیشنهاد Wy (http://p30pedia.com)man برای ثبت و نگهداری اسامی کلیه مسلولین
1861
• ارائه تئوری مبکروبی توسط لوئی پاستور
1870
• ارائه تئوری میکروبی بودن بیماری سل توسط آنتوان ویلمن (1892-1827م) جراح دامپزشک فرانسوی که انتقال سل را از طریق تلقیح بیان کرد .
1882
• کشف عامل بیماری سل توسط روبرت کخ (1910-1843م) پزشک آلمانی در 24 مارس 1882 میلادی و عنوان پدیده اسید فاست بوده باسیل سل توسط پل ارلیش و به کارگیری رنگ فوشین در رنگامیزی اسید فاست توسط زیل (Ziehi) و تکمیل آن توسط نیلسن (Neelsen) که به نام آن دو دانشمند معروف شد .
1890
• تهیه عصاره گلیسیرینی میکروب سل تحت عنوان توبرکولین توسط روبرت کخ
1895
• کشف اشعه ایکس توسط رونتگن و استفاده از پرتونگاری قفسه سینه در جهت تشخیص سل
1899
• تاسیس اولین آزمایشگاه دولتی مسلولین در آمریکا و برپایی نخستین کنگره بینالمللی سل در برلین
1905
• اعطاء جایزه نوبل پزشکی به روبرت کخ جهت تلاش در امر تحقیق درباره بیماری سل
1908
• ابداع آزمون داخل جلدی توبرکولین توسط شارل مانتو (Mantoux)
1931
• تایید واکسن کشف شده توسط کالمت و گرن (BCG)
1934
• استخراج پروتئین خالص شده باسیل سل (PPD) توسط خانم زایبرت
1944
• کشف استرپتومایسین اولین داروی ضد پادزی موثر در بیماری سل توسط واکسمن و همکارانش
1946
• ساخته شدن پاراآمینو سالسیلیک (PAS) و به کارگیری آن در سل
1949
• ابداع روش درمان دو داروئی ضد سل جهت جلوگیری از ایجاد مقاومت
1951
• اعطاء جایزه نوبل در پزشکی به واکسمن و حمایت سازمان بهداشت جهانی از واکسیناسیون BCG
1952
• کشف خاصیت ضد سل ایزونیازید (ساخته شده در سال 1912) و به کارگیری آن در درمان به عنوان مهمترین داروی ضد سل
1965
• ارائه روشهای درمان سرپائی ضد سل و بسته شدن آسایشگاه های مسلولین
1966
• کشف اثر ریفامپین بر روی باسیل سل و اضلفه نمودن آن بر رژیم های درمانی ضد سل
1969
• کشف میکوباکتریوم آفریکانوم توسط کاستتس (Castets)
1970
• کشف میکوباکتریوم بوویس توسط کارلسون و لسل (Karlson)(Lassel)
1972
• استفاده از داروی پیرازینامید به عنوان یک داروی ضد سل کاهش دهنده دوره درمانی سل به حداقل 6 ماه
1982
• ارائه نظریه خوشبینانه کنترل بیماری سل تا سال 2000 بر اساس سیر نزولی منحی ابتلاء و مرگ و میر ناشی از سل در مجتمع بوئنس آیرس
1985
• صعود منحنی مرگ ومیر ناشی از سل در دنیا و ایجاد اپیدمی اول (بازگشت جهانی بیماری) و اپیدمی دوم (همراهی عفونت HIV و بیماری سل) که تحت عنوان همه گیری جدید (Modern Ep (http://p30pedia.com)idemic) مطرح است .
1991
• بروز اپیدمی سوم یعنی سل مقام به جند دارو و ارائه اهداف کنترل بیماری سل توسط سازمان بهداشت جهنی تا سال 2000
1993
• ارائه آمار 20 میلیون بیمار مسلول در جهان در اجلاسیه پاریس و اعلام بیماری سل به عنوان یک فوریت جهانی و اعتراف سازمان بهداشت جهانی به شکست برنامه های مبارزه با سل در اغلب کشورهای در حال توسعه در سال های اخیر .
منبع: برگرفته از کتاب سل و اصول مبارزه با آن
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI